نه تكليف اساسي روانشناختي در راه رسيدن به ازدواجي موفق
نه تكليف اساسي ازدواج موفق
1 ـ جدايي عاطفي ـ هيجاني: اولين تكليف روانشناختي در يك ازدواج شاد، جدايي عاطفي ـ هيجاني از خانواده كودكي است، تا اين عاطفه به طور كامل صرف زندگي مشترك شود، البته اين كار بايد با حفظ خطوط ارتباطي با خانواده پدري و مادري انجام شود.
2 ـ ارتباط نزديك: ساختن بنايي مبتني بر درك و شناخت متقابل، صميميت، وجدان و آگاهي وسيع و مشترك، در عين حال مراقبت از حد و مرزهاي خصوصي همديگر.
3 ـ رابطه جنسي همسو: داشتن يك رابطه جنسي غني و شاد و حفظ آن از يورشهاي شغلي و محدوديتهاي خانوادگي.
4 ـ پذيرش رنج پدر و مادر شدن: قبول كردن نقش رعبآور پدري و مادري و پذيرش تأثير ورود كودك در فضاي خانواده. پدر و مادر در عين حال بايد فضاهاي خصوصي خود را حفظ كنند.
5 ـ مسئوليت پذيري: پذيرش روبهرو شدن با بحرانهاي زندگي.
6 ـ قوام يافتگي: حفظ تعهد زناشويي در هنگام سختي. ازدواج بايد همچون سرپناهي باشد كه در آن، هر كدام از زوجين به راحتي بتواند تفاوتها، عصبانيتها و تعارضهاي خود را بيان كند.
7 ـ شوخ طبعي: زندگي خود را با شوخ طبعي سپري كنند و از ناراحتي، دلخوري و انزوا دوري كنند.
8ـ تغذيه روحي ـ رواني: برطرف كردن نيازهاي روحي- رواني يكديگر و تشويق و حمايت را همواره سرلوحه زندگي خود قرار دادن.
9ـ يادآوري خاطرات پيشين: هيچگاه حتي در لحظات سختي و قهركردنها، خاطره آن دوران رمانتيك آشنايي اوليه، لحظات شيرين با هم بودنها و به اصطلاح گپزدنها و خيالپردازيهاي ايدهآلگونه را فراموش نكنيم و سعي كنيم آن را با كمك هم زنده نگه داريم.
بنظر والر استين، اين نه تكليف اساسي چيزهايي نيستند كه از بيرون بر ازدواج تحميل شوند، بلكه اينها در حقيقت مسائل ذاتي ازدواج و همراه با آن هستند. مبادا فكر كنيد كه اينها نه پيامي هستند كه بايد همچون تقويم و جدول بر ديوار آشپزخانه شما نصب شوند و شما هم هر روز آنها را چك كنيد. سعي كنيد اين طعمهاي نه گانه را همواره در ازدواج خود بچشيد.
به نظر ميرسد كه ازدواج، ضرب افكار، عقايد، احساسات و خصوصيات شخصيتي ـ فرهنگي دو انسان در هم است؛ نوعي امتزاج. ازدواج در حقيقت نوعي پيكرتراشي است كه زن و شوهر پيكرتراشان آن هستند. ازدواج يعني اينكه من رضايت ميدهم قسمتي از سرزمين وجود خودم را به شما واگذار كنم و در قبال آن، شما هم قسمتي از سرزمين وجود خودت را به من بسپاري. بعد از آن تو ميتواني به سرزمين من سفر كني و من هم ميتوانم به سرزمين تو سفر كنم، ولي براي سفر به سرزمينهاي فروخته نشده بايد ويزا تهيه كرد. در سرزمين يكديگر سفر ميكنيم تا تفاوتها و شباهتها را ببينيم، ببينيم كه به رسم تحفه به سرزمين خود چه ميتوانيم بياوريم. اگر نتوانيم در سرزمين ديگري تاب بياوريم، آيا چارهاي ميتوان انديشيد؟
ازدواج يعني از قسمتي از خودخواهيهاي خود گذشتن، براي دريافت خودخواهيهاي فرد مقابل، آن هم براي خودخواهي خود.
هنر يك ازدواج خوب در اين است كه شما چقدر بتواني ميان خودخواهي خود و خودخواهي طرف مقابل – كه البته به آن دگرخواهي ميگويند- توازن برقرار كني. چنانچه ديدي تحمل خودخواهي فرد مقابل را نداري، ببين وضعيت اين خصوصيت غير قابل تحمل در خودت چگونه است.
گاهي زوجين نقش فانوس و چراغ را در تاريكيهاي سرزمين يكديگر بازي ميكنند. پادشاهي كردن بر سرزمين ديگري، يعني عقد قرارداد براي به سربردن هميشگي در تاريكي، يعني پادشاه سرزمين جهل بودن.
تك تك اختلاف نظرهاي زناشويي به جاي اينكه ويران كننده باشد، خشتي بر تكميل بناي درك متقابل و چراغي بر تاريكيهاي سرزمين درون افراد است.
ازدواج يعني گذشتن از بخشي از خودخواهي خود به نيت پذيرفتن قسمتي از خودخواهي طرف مقابل، آن هم براي خودخواهي خود؛ ازدواج يعني عقد قرارداد و قبول توانايي شراكت.