اثبات اين فرضيه
هوش اقتصادي
١ـ هر هوش اين قابليت را دارد كه بهصورت نماد درآيد. فرضيه هوشهاي چندگانه، حاكي از اين است كه توانايي نماد كردن ـ يا آشكار ساختن عقايد و تجربيات از طريق نمايشگرهايي همانند عكسها، اعداد يا كلمات ـ نشانهاي از هوش بشر است. وقتي واناوايت در نمايش مسابقه تلويزيوني تحت عنوان «عامل پيشرفت آينده» در كلمه “Pr — gram” به فضاي خالي اشاره ميكند، بسياري از بينندگان تلويزيون ميتوانند حرف صدادار خذف شده را حدس بزنند، زيرا آنان يك نظام نمادين مشترك به نام زبان انگليسي دارند. اين مثالي از يك نظام نمادين زبانشناختي است. فرضيه هوشهاي چندگانه، گوياي اين مطلب است كه راههاي متفاوتي براي نمادين شدن هر يك از هوشها وجود دارند. انديشمندان منطقي ـ رياضي براي پاسخ به نيازهاي عقلي خود در ميان ساير نمادها از اعداد و حروف يوناني استفاده ميكنند. از سويي ديگر موسيقيدانان، نوعاً از نتهاي كليد بم و زير براي نمادين ساختن ملوديها و ريتمها بهره ميبرند. مارسل مارسو، از حركات و حالاتي پرشور همچون نمادهاي «حركتهاي بدني» براي نشان دادن مفاهيمي مثل آزادي و تنهايي استفاده ميكند. همچنين از سمبلهاي اجتماعي مثل خداحافظي با حركت دست و سمبلهاي ذهني كه مثلاً در تصورات رويايي صبحدم يافت ميشوند، ميتوان نام برد.
٢ـ هوش اقتصادي دوران تكويني و تكامل دارد. هوش، خصلت مطلقي نيست كه در بدو تولد ايجاد شده باشد و براساس عقيده برخي از طرفداران محافظهكار اسطوره ضريب هوشي كه هنوز هم به آن پايبند هستند، در طول زندگي ثابت باقي ميماند. طبق فرضيه هوش چندگانه، هر هوشي كه در مرحلهاي از دوران كودكي تجلي يابد، در مدت زندگي، دوران شكوفايي بالقوهاي دارد و در مدت زندگي فرد، طبق روال خاصي، يا بهتدريج رشد ميكند يا به سرعت كاهش مييابد. از ميان اين هفت هوش، نبوغ موسيقايي زودتر از همه خود را نشان ميدهد. به عنوان مثال: موتزارت در سن سهسالگي اصوات ساده را با هم تركيب ميكرد و در نهسالگي سمفوني مينوشت. استعداد موسيقايي تا سنين بالا، نسبتاً پرقدرت باقي ميماند. اين مطلب، در زندگي شخصيتهاي خلاقي همچون پابلو كاسالز، ايگور استراوينسكي و جرج فردريش هندل نيز مشهود بود.
علاوه بر اين تفكر منطقي ـ رياضي، الگوي تكويني متفاوتي دارد. اين هوش، اندكي ديرتر از دوران كودكي ظهور ميكند، در دوران نوجواني يا اوايل دوران بزرگسالي به اوج خود ميرسد و بعدها در طول زندگي كاهش مييابد. نگاهي به تاريخچه تفكر رياضي، گوياي اين مطلب است، كه اكتشافات عمدهاي كه توسط افراد چهلسال به بالا، انجام شده، بسيار ناچيز بوده است. در واقع بسياري از اكتشافات مهم را نوجواناني همچون بلز پاسكال و اواريست گالوا به انجام رساندند. حتي آلبرت انيشتين نيز نخستين تفكرات خود را در مورد فرضيه نسبيت، از شانزده سالگي آغاز كرد. به همين صورت، هر يك از هوشها در طول دوران زندگي انسان، الگوهاي افزايشي و كاهشي خاص خود را دارند.
اگر بخشهاي خاصي از مغز دچار صدمه يا جراحت شوند، هر يك از اين هوشها، آسيب ميبينند. در فرضيه هوشهاي چندگانه، پيشبيني ميشود كه هوشها ممكن است در اثر آسيب مغزي بهطور جدي سركوب شوند. گاردنر بيان ميدارد: ماندگاري هر هوش مستلزم مبناي زيستشناختي محكم هر هوش، در ساختار مغزي است. يك روانشناس فيزيولوژيكي در اداره امور سربازان قديمي بوستون، در مورد قربانيان آسيب مغزي كار ميكرد كه در يكي از هفت هوش خود، عيوب گزينشي داشتند. به عنوان مثال: يكي از اين افراد از آسيب وارد بر برآمدگي قدامي نيمكره چپ مغز دچار مشكل شده بود و قادر نبود به آساني صحبت كند يا بنويسد، ولي ميتوانست آواز بخواند و بهراحتي برقصد. در اين مورد، اين هوش زبانشناختي او بود كه بهطور گزينشي معيوب شده بود. از طرفي، افرادي كه در سمت راست برآمدگي گيجگاهي خود داراي ضايعات مغزي بودند، ممكن بود كارهاي مربوط به موسيقي را با مشكل انجام دهند، اما ميتوانستند بهراحتي صحبت كنند، بخوانند و بنويسند. بيماراني كه برآمدگي پسين نيمكره راست آنها، آسيب ديده بود، امكان داشت توانايي تشخيص چهرهها، تجسم يا توجه بصري كه تا حد زيادي از جزئيات آن كاسته شده بود، دارار باشند.
فرضيه هوشها، با ديدگاهي مثبت از وجود هفت سيستم مغزي خودمختار صحبت ميكند. به نظر ميرسد در بسياري از افراد، عملكرد اوليه هوش زبانشناختي در نيمكره سمت چپ انجام ميشود، حال اينكه هوشهاي موسيقايي، فضايي و ميان فردي در نيمكره سمت راست، فعال هستند. هوش جنبشي ـ بدني با نواحي حركتي، هستههاي قاعدهاي تودههايي از ماده خاكستري و مخچه در ارتباط است. بهخصوص برآمدگيهاي قدامي، براي هوشهاي ذاتي اهميت ويژهاي دارند، اگرچه مغز بهصورتي باور نكردني پيچيده است و نميتوان آن را به صورت هفت بخش كاملاً تعريف شده، برنامهريزي كرد، معذالك فرضيه هوشهاي چندگانه بخش اعظم آنچه را كه طي بيست سال گذشته، در زمينه روانشناسي فيزيولوژيكي كشف شده است، به شكل قابل توجهي با هم تركيب ميكند.
حالتهاي پاياني هر هوش از نظر فرهنگي ارزيابي ميشود. براساس فرضيه هوشهاي چندگانه، رفتار هوشمند را نه با امتياز دادن به جوابهايي كه به آزمونهاي استاندارد شده داده ميشود، بلكه با مشاهده رفيعترين دستاوردهاي تمدن ميتوان به بهترين صورت ممكن، بررسي كرد. ارزش فرهنگي مهارتهاي آزمون ضريب هوشي معمولي، مثل توانايي تكرار شمارههاي تصادفي به صورت معكوس و درست، يا قابليت حل مسائل همسان، محدود است. آخرين باري كه شنيديد يك پدربزرگ، نوه خود را روي زانو نهاده و بگويد: «ميخواهم مسئلهاي را كه برايم خيلي ساده است، با تو درميان بگذارم، اميدوارم براي تو هم همينطور باشد ١٢، ٩٤، ٣، ١٦، ٢٣…»، چهوقت بود؟ از سوي ديگر، اسطورهها، افسانهها، ادبيات، موسيقي، هنرهاي عالي، اكتشافات علمي و مهارتهاي جسماني از نسلي به نسل ديگر منتقل ميشوند.
فرضيه هوشهاي چندگانه، گوياي اين مطلب است كه ما با مطالعه نمونههايي از كاملترين آثار فرهنگي در هر يك از اين هفت مورد، ميتوانيم مفهوم باهوش را به بهترين وجه بياموزيم. بهعنوان مثال: بهتر است بجاي سيلابهاي بيمعني در راهنماي روانسنجي، به مطالعه «موبي ديك» اثر هرمن ملويل بپردازيم، و بجاي طرحهاي زمينشناسي در يك آزمون استدلال فضايي، «گرونيكا» اثر پاپلو پيكاس، و بجاي مقياس بلوغ اجتماعي وينلند «مگناكارتا يا سرمون آن دمونت» را بخوانيم.
مضاف بر آن، فرضيه هوشهاي چندگانه، انواع روشهايي را كه در فرهنگهاي مختلف براي ابراز رفتارهاي هوشمند به كار گرفته شدهاند، مورد تمجيد قرار ميدهد. اين فرضيه، بيش از آنكه اكتشافات كلامي و منطقي اروپاييان سفيدپوست را مدنظر داشته باشد (باز هم چيزي كه بنا به آزمون ضريب هوشي رواج و تداوم يافته است) دربرگيرنده طيفي از هوش انساني است كه به گونه وسيعتري تكوين يافته است. اين كتاب، بر تواناييهاي رديابي بوميان هيماليايي، روشهاي طبقهبندي پيچيده مردان بومي كالاهاري، نبوغ موسيقايي فرهنگ آنانژي در نيجريا، روشهاي نقشهكشي بينظير رهيابان پلينزي و تواناييهاي ويژه بسياري ديگر از مردم سرتاسر جهان، بهطور يكسان ارج مينهد.
علاوه بر ويژگيهاي فوق، اين فرضيه بيان ميدارد كه هر هوش در بخشهاي حافظه، توجه، ادراك و حل مشكل، روشهاي شناختي مجزايي دارد. به عنوان مثال: ممكن نيست همان حافظهاي كه براي چهرهها يا اعداد داريد، براي ملودي داشته باشيد. به همين صورت، ممكن است درك دقيقي از حركات موسيقايي داشته باشيد؛ ولي از تشخيص فرق بين «th» و «sh» به عنوان اصوات كلامي عاجز باشيد. اين هفت هوش، حتي تاريخچه تكاملي خود را دارند. هوش موسيقايي تا حدودي از صداي پرندگان نشأت گرفت، در حاليكه هوش جسماني ـ حركتي برخاسته از فعاليتهاي مربوط به شكار در اشكال زندگي قديمي بود. كساني كه خواهان اطلاعات دقيق هستند، ميتوانند آزمون روانشناسي و تحقيق آزمايشگاهي هوشهاي هفتگانه را مورد مطالعه قرار دهند. فرضيه هوشهاي چندگانه، چيزي بيشتر از يك نظريه است. اين فرضيه، آخرين فرآيندهاي تحقيقي موجود درباره موضوع هوش را دربرميگيرد.
هفت هوش خود را كشف كنيد!
حال كه در مورد پايه علمي اين فرضيه چيزهايي ميدانيد، بياييد ببينيم شما چگونه در چارچوب آن قرار ميگيريد. طي سمينارها و سخنرانيهايي كه در سراسر اين ناحيه ارائه ميدهم، مردم اغلب ميپرسند: «آيا آزموني وجود دارد كه به من بگويد كدام يكي از هوشها را دارم؟» مسلماً اميدوارم چنين آزموني وجود نداشته باشد. اين كتاب، براساس اين باور شكل گرفته كه هوش، مفهومي بس غنيتر و متنوعتر از آن دارد كه بتوان، آن را در يك آزمون نود دقيقهاي خلاصه كرد. گرچه آزمونهاي ويژه فراواني وجود دارند كه به ارزيابي جوانب مختلف هوشهاي هفتگانه ميپردازند، بهترين راه براي كشف نماي هوشهاي چندگانه شما ارزيابي صادقانهاي از چگونگي عملكردتان طي زندگي روزمره است.