تجربههای مذهبی، معنوی و عرفانی
توماس و كوپر (١٩٨٠) به بررسی مشكلات موجود در تعریف تجربههای معنوی بزرگ پرداخته و گفتهاند كه این تجربهها ممكن است نوعی «آگاهی از جهان روحانی»، «عرفانی»، به «اوج رسیدن» و «تجربههای مذهبی و معنوی» بهشمار آید. برخی از پژوهشگران تفكیك سودمندی بین تجربههای معنوی قائل شدهاند، به این صورت كه آنها را تحت عنوان: عرفانی، روحانی، ایمانی، تجربههای تسلیبخش، و غیرقابل توصیف طبقهبندی كردهاند.
برای بسیاری از افراد، مفهوم معنویت رابطه برای بسیاری از افراد، مفهوم معنویت رابطه نزدیكی با ارزشهای والای اخلاقی دارد؛ هر چند، در سابقه بسیاری از افرادی كه ادعای رشد معنوی داشتهاند، اینگونه ارزشها عملاً وجود ندارد. برای مثال، رفتار صلیبون، یا آزار و در تعریفی كه قبلاً ارائه شد، تأكید دارند و بهنظر میرسد بهترین موجود از معنوی بودن است.
برای تشریح تجربههای مذهبی و معنوی، ما عمدتاً بر نوشته پروفسور الكینز و گروه همكارانش در خصوص تعریف معنویت و همچنین تحقیقات دیوید هی درباره تجربه مذهبی تمركز خواهیم كرد و تصوف را بهطور گذرا بررسی میكنیم. پروفسور الكینز و گروه همكارانش تلاش كردهاند كه با رویكرد انسانگرایی و پدیدارشناختی به تعریفی از معنویت برسند: «در كار پژوهشی، ما سعی كردهایم تعریفی گسترده از معنویت ارائه دهیم؛ تعریفی كه معنویت را با باورها، آداب و تكالیف محدود مذهبی همسان نمیداند» (٨ ـ ٧: ١٩٨٨). پژوهش این محققان براساس چهار پیشفرض بنا شد: ١ـ چیزی تحت عنوان بعد معنوی وجود دارد؛ ٢ـ معنویت یك پدیده انسانی است و بهصورت قابلیت و ظرفیت، در همه مردم وجود دارد؛ ٣ـ معنویت مترادف با مذهبی بودن نیست؛ ٤ـ معنویت قابل تعریف، تشریح و اندازهگیری است.