كسي كه ريسك نميكند، آيندهنگرنيست
تعريف شما از «دورانديشي» چيست؟
استنباط شخصي من اين است كه دورانديشي توان شناختي انسانها است براي توجه به پيامد كارها يا تصميمات يا سبك زندگيشان در آينده و اينكه با چه دقتي ميتوانند آينده را براي خود تصور كنند.
بين ترسو بودن و دورانديش بودن، بايد يك وجه تمايزي وجود داشته ابشد. آيا فرد ترسويي كه هيچوقت ريسك نميكند، ميتواند چنين توجيه كند كه من فرد دورانديشي هستم؟
خير، البته دامنههاي سني ريسك كردن متفاوت است و ريسك كردن براي يك نوجوان، حتي از نوع ريسكهايي كه از نظر من و افراد همرده سني من خطرناك هستند، ميتواند نرمال باشد. نتيجه پژوهشهاي روانشناختي انجام شده توسط جفري آرنت كه من اخيراً آن را مطالعه كردهام، نشان دادهاند كه نواجواناني كه به ريسكهايي در حد معمول دست ميزنند، مثل ريسك كردن در رانندگي، مصرف سيگار، ارتباطات و…، در پيگيريهاي درازمدت نسبت به نواجواناني كه اصلاً ريسك نميكردند سالمتر هستند؛ البته منظور من سلامت روحي است. يعني اگر نوجوانان در گروههايي قرار گيرند كه يا ريسكپذيري بالا داشته و به آزمون و خطا دست ميزنند و يا اصلاً ريسك نميكنند، به نظر ميرسد كه نتيجه اين تحقيقات هم درست بوده و نوجواناني كه ريسك ميكنند درآينده از لحاظ شغلي، روابط اجتماعي، تحصيلي و… از كساني كه اصلاً ريسك نميكنند، سلامت رواني بيشتري دارند. دليل اين مسئله هم ميتواند ناشي از اين باشد كه آن گروهي از نوجوانان كه اصلاً دست به ريسك نميزنند يا رفتار مخاطرهآميز انجام نميدهند، در سيستمهايي بزرگ شدهاند كه به شدت ساختار يافته بوده و نوعي خويشتنداري خيلي شديد را به آنها القا كرده كه عملاً هيچ كاري را كه هماهنگ با عرف جامعه نيست، انجام ندهند. در حاليكه نوجواني كه در حد معقول ـ و من حد آن را تعيين نميكنم ـ تن به ريسك ميدهد، قاعدتاً هم توان خلاقيت بيشتري دارد و هم بهتر ميتواند شخصاً چيزهايي را كشف كرده و خودش را متقاعد كند كه چه كارهايي ميتواند خوب يا بد باشد. در مجموع من قبول ندارم كه كسي كه ريسك نميكند حتماً آيندهنگري بهتري دارد.
به نظر شما تفاوت يك آدم ترسو با يك آدم دورانديش چيست؟
به نظر من آدمي دورانديش است كه چندين بعد و جنبه از يك مسئله را در آن واحد ببيند و منعطف باشد، بتواند استدلال كند و بعد تصميم بگيرد چه كاري را انجام دهد يا ندهد، سبك زندگياش را به گونهاي تعيين كند كه به مشكل بر نخورد اما آدم ترسو ممكن است منطقي براي ترسش نداشته باشد. البته من از خوبيها صحبت نميكنم اما اصولاً آدم ترسو عملاً از زندگي عقب ميافتد. يعني يك تجربههايي را كه ميتواند براي وي آموزنده باشد، هيچوقت كسب نميكند، چرا كه اصلاً سراغ آنها نميرود.
پس بر خلاف تصور رايج كه افراد دورانديش را افرادي ترسو ميدانند، يك فرد دورانديش ميتواند فردي شجاع هم باشد.
بله. يعني همين شخص ميتواند دست به ريسك منطقي بزند و اگرچه من شخصاً اينگونه نبودهام، اما الان به اين نتيجه رسيدهام كه يكي از مؤلفههاي موفقيت در زندگي، ريسكپذير بودن است، چه در شغل، چه در ازدواج، چه در تجارب، چه در سياست و… . عملاً فردي كه تن به ريسك ندهد، از رسيدن به اطلاعات زيادي كه ميتواند براي وي مفيد باشد، محروم ميشود. البته منظور من، همانطور كه گفتم، ريسك منطقي است. براي مثال مصرف كراك ريسك عاقلانه نيست اما اگر كسي بتواند با كمك توان شناختي خود به پيشبيني پيامدها بپردازد و سپس دست به ريسك بزند، ريسك كردن ميتواند بسيار هم آموزنده باشد.
افرادي هستند ـ به ويژه در جوامع غربي ـ كه به فعاليتهايي با ريسك خيلي بالا ميپردازند مثل سقوط آزاد يا بالا رفتن از آسمان خراشها. اين افراد قطعاً تحت تأثير مؤلفههاي هيجانخواهي اين كار را انجام ميدهند اما در عين حال ممكن است در ساير ابعاد زندگي افرادي دورانديش باشند مثلاً درباره نحوه تربيت فرزندانشان. از نظر شما ميتوان اين افراد را دورانديش دانست؟
خير. چون من اعتقاد دارم كه اصولاً تهييجپذيري افراد ميتواند، به صورت ارثي متفاوت باشد. يك عده نوجويي و هيجان خواهي بالاتري دارند اما اين نميتواند تنها فاكتور باشد. فاكتورهاي اجتماعي نظير اينكه افراد ميخواهند در جامعه و خانواده خود مطرح باشند، ميتواند سبب شود تا افراد دست به كارهاي خطرناك بزنند. از نظر من اين افراد از گستره جمعيت خيلي فاصله دارند. اين ريسكهايي كه شما مطرح كرديد از نظر ما با دورانديشي همخوان نيست. من فكر ميكنم كه هيجانخواهي برخي از افراد ميتواند حد خيلي بالايي داشته باشد، درست مثل بچههاي اوتيستيك كه موي خود را ميكشند تا كمي تهييج شوند. به هر حال اين امكان هست كه اين افراد از نظر عصبي ـ زيستي كمي متفاوت باشند. پژوهشي در زمينه افراد ضداجتماعي وجود دارد كه در آن هنگام ارائه يك تصوير وحشتناك به همراه يك صداي بلند به اين افراد، آنها پلك نميزنند؛ اگرچه در اين زمينه قطعيت وجود ندارد، اما هميشه اين تئوري در روانشناسي بوده كه افرادي كه دست به كارهاي مخاطرهآميز و وخيم ميزنند، احتمالاً به لحاظ سيستم عصبي زيستي با من و شما فرق دارند؛ چون با عقل جور در نميآيد كه فرد دست به كاري بزند كه خطر خيلي بالايي دارد، مثل رانندگي ريسكي، يا روابط جنسي ريسكي، به نظر من اين ريسكها عاقلانه نيست و كار دست افراد ميدهد. ما حتي در نوجواني مفهومي به نام «آسيبناپذيري» داريم كه يكي از مؤلفههاي خودميانبيني الكانيد است كه عقيده دارد نوجوانان در فازي از زندگي ـ به خصوص اوايل دوره نوجواني ـ خصلتي دارند كه به آن آسيبناپذيري ميگويد. تصور آنها اين است كه رفتارهايي كه پيامد خطرناك دارد، براي ديگران اتفاق ميافتد و نه آنها؛ مثلاً در برقراري روابط جنسي با افراد غريبه به ايدز مبتلا نميشوند و يا هنگام موتور سواري و ويراژ دادن تصادف نميكنند و اگر كوكائين مصرف كنند، هر آن اراده كنند ميتوانند آن را كنار بگذارند. البته اين مسئله با افزايش سن فروكش ميگند، يعني رفتارهاي ريسكپذير افراد تا حدي تعديد ميشود. براي مثال افراد ضداجتماعي هنگامي كه سنشان بالا ميرود، رفتارهاي ريسكپذيرشان كمتر ميشود اما البته نگرش آنها عوض نميشود يعني كماكان نگرش خصمانه و خطرناك را دارند اما عملاً رفتارهاي ريسكپذير آنها كمتر ميشود.
يعني ميتوانيم بگوييم هر چه سن بالاتر ميرود. افراد دورانديشتر ميشوند؟
احتمالاً بله. چرا كه شما با افزايش سن بهتر ميتوانيد پيامدها را پيشبيني كنيد. وقتي كه سن بالا ميرود، ديگر شتابزدگي در تصميمگيري ديده نميشود.
وقتي شما از دورانديشي صحبت ميكنيد، در جامعه اولين حوزهاي كه به ذهن مردم ميرسد، حوزههاي مالي و اقتصادي است و دورانديشي مترادف پسانداز كردن است. به طور كلي اكثريت افراد دورانديشي را در حوزههاي محدودي از زندگي ميبينند، نظر شما چيست؟
يك دليل ميتواند مربوط به معناي لغت Prudence باشد، يعني معناي دقيق واژه ممكن است دورانديشي نباشد و ممكن است ما لغت فارسي كاملاً مترادفي براي اين لغت نداشته باشيم و دورانديشي در اصطلاح زبان فارسي و به طور عاميانه در رابطه با حوزههاي مالي تفسير شده است. به علاوه طبيعي است كه وقتي شما جامعهاي داريد كه از نظر مالي فقير هستند، اين كلمات را هماهنگ با سبك زندگي خود تفسير ميكنند. اگر شما واژه دورانديش را به من بگوييد، اصلاً جنبه مادي به ذهنم نميرسد چرا كه سني دارم و يك مقدار هم تأمين هستم و دورانديشي مالي به كار من نميخورد، اما مسائل مربوط به سلامت جسمي برايم مطرح ميشود. دورانديشي براي يك نوجوان ممكن است در رابطه با مسائل رمانتيك، براي يك جوان از قشر فقير جامعه در ارتباط با داشتن خانه و زندگي و امكانات مالي در آينده باشد و براي يك نفر هم كه فعاليت هنري انجام ميدهد ممكن است مرتبط با معروف و مطرح شدن در جامعه باشد. به نظر من هر كس اين مفهوم را با توجه به ساختار زندگي خودش تفسير ميكند. بايد ديد كساني كه اين مفهوم را مطرح كردهاند، چه مضموني را مدنظر داشتهاند.
چامعه ما را در رابطه با دورانديشي چگونه ميبينيد؟
اصولاً من احساس ميكنم كه در كشورهاي در حال توسعه، دورانديشي خيلي در مؤلفههاي زندگي افرادي جايي ندارد چرا كه تصور آنها اين است كه شرايط ممكن است عوض شود و چون احساس ميكنند كه تصميمات گرفته شده و برنامهريزي ممكن است به بنبست بخورند نهايتاً دورانديشي خيلي در زندگي آنها نقشي ندارد و يا اينكه مقطعي است. من در آمريكا با خانوادهاي زندگي ميكردم كه زن و شوهر خيلي پيري بودند و براي 5/2 تا 3 سال بعد براي خود يك سفر دور دنيا برنامهريزي كرده بودند و فكر ميكردند كه اين امر شدني است و همه چيز هم به موقع انجام ميشود به دليل نوسانهايي كه داريم دورانديشي مردم اغلب مقطعي است تا بلند مدت.
يعني اين مسئله ناشي از مسائل اقتصادي است يا در طول تاريخ، خود جمعي اين كشورها اينگونه شكل گرفته است؟
فكر ميكنم از قرنهاي پيش تا الان، در نتيجه كشمكشهاي سياسي گذشته، مردمان اين كشورها چون هميشه در انتظار تغييراتي بودهاند كه بعضاً هم رخ دادهاند، ديگر چنانچه بايد و شايد دورانديشي نكنند. البته افرادي كه گرايشات مذهبي دارند و قدري هدفمند فكر ميكنند، ممكن است دورانديشيهاي بلندمدتتري داشته باشند.
به نظر شما ميتوان دورانديشي را در افراد پرورش داد و تقويت كرد؟
بله ميتوان پروتكلي تنظيم كرد و به گروههاي دانشآموزي، دانشجويي يا حتي افراد بزرگتر ارائه داد و در آنها مورد پژوهيهاي ناتمامي را مطرح كرد و از اين گروهها خواست تا آينده اين موردها را پيشبيني كنند و پيامدهاي عمل را بررسي كنند. مثلاً براي كسي كه درجا عاشق يك نفر شده و بدون شناخت با وي ازدواج ميكند، چه عواقبي را پيشبيني ميكنند. تمرين اين مسائل ميتواند در حلاجي مسائلي كه در آينده ممكن است پيش بيايد خيلي مفيد باشد. من فكر ميكنم ميتوان دورانديشي را آموزش داد.
در حال حاضر جامعه ايران را گروه سني جوان تشكيل ميدهند و مشكل هم دقيقاً در همين گروه است و گفته ميشود كه اين افراد دورانديش نبوده و سعي در ارضاي تكانههاي آني خود دارند و اينكه با اين كار به اهداف بلندمدت خود ضربه ميزنند، براي آنها مهم نيست. شما اگر بخواهيد راهكاري براي بهبود اين وضعيت و دورانديشي كردن جوانان ارائه دهيد، چه پيشنهاد ميكنيد؟
من فكر ميكنم اين مسئله يك مداخله چندجانبه را ميطلبد. در يك سمت خانوادهها قرار دارند كه نوع روابط آنها بايد طوري باشد كه بچهها هستند اثر گذارند. طبعاً اگر بچهها در جامعه و محلهاي باشند كه اين الگوهاي افراد ريسكپذيري باشند، آنها هم ممكن است از اين الگوها پيروي كنند. از يك طرف مدرسه هم نقش دارد، يعني اگر ساختار و مدرسه به گونهاي باشد كه تا حدي محافظهكار باشد و جمعيت غالب مدرسه، جمعيت معقول باشد و كمتر ريسك كند ـ مثلاً بچههاي درسخوان به فضاي مدرسه مسلط باشند و معيارها را تعيين كنند ـ ديگران هم ممكن است از آنها تبعيت كنند بر خلاف تعيين ميكنند. در ضمن خود صفات شخصيتي كه برخي قابل تغيير بوده و برخي قابل دستكاري نيستند هم، اثر گذارند. در عين حال يكسري اطلاعات غلط اگر با اطلاعات درست جايگزين شوند به افزايشي دورانديش كمك ميكنند. براي مثال اگر اطلاعاتي كه دز زمينه مسائلي مانند اعتياد، روابط جنسي، رانندگي، ـ به جوانان داده ميشود، مغاير آنچه باشد كه آنها تصور ميكنند، خود اين ميتواند باعث تغير رفتار شود.
يعني همانطور كه سليگمن هم اشاره ميكند، بد تعبير شدن و بياعتباري بودن دورانديشي در جامعه باعث ميشود كه افراد دورانديشي نكرده و آن را تقويت نكنند؟
همينطور است. درباره دورانديشي برچسب نامناسبي وجود دارد و فرد دورانديش حتي در زبانفارسي نيز ممكن است فردي بزدل، كسلكننده و نچسب محسوب شود و مردم همچنين برداشتي داشته باشند.
به نظر شما متغيرهاي ديگري هستند كه با دورانديشي همبسته باشند؟
بله. يك متغير قابليت شناختي انسانهاست و اينكه چقدر ميتوانند منطقي فكر كنند. عامل ديگر سن است. مؤلفه ديگر به نظر من اين است و وي تا چه حد باور دارد كه ميتواند جلوي برخي اتفاقات را بگيرد و نگذارد كه رخ دهند. متغير ديگر خوشبيني است. همچنين جنسيت هم ميتواند تأثيرگذار باشد به طوري كه زنان ممكن است بيشتر براي امنيت خانوادگي و مسائل مالي دورانديشي كنند و مردان ممكن است بلندپروازيهايي داشته باشند كه زنان كمتر به سراغ آن ميروند. البته اين امر بستگي به اين دارد كه تا چه اندازه ميتوانند روي آينده حساب كنند و تا چه اندازه مطمئن هستند كه ميتوانند جلوي بعضي از رويدادها را گرفته يا باعث رخ دادن برخي از اتفاقات شوند.
به نظر شما آيا مسائلي ژنتيكي هم در اين رابطه نقش دارند؟
دقيقاً نميدانم. بايد ديد آيا حمايتهاي پژوهشي در اين زمينه وجود دارند يا نه. البته تا حدي ممكن است اثر داشته باشند بدين ترتيب كه اگر شما فرض كنيد ريسكپذيري بالاتر ميتواند در نتيجه ژنتيك باشد، اين مسئله ميتواند بر دورانديشي اثر بگذارد. اما من نميدانم كه آيا مطالعاتي درباره چگونگي سنجش اين ويژگي و اينكه آيا زمينه ارثي خاصي دارد يا نه و آيا فاكتورهايي مانند هيجانطلبي خلق و خود در آن اثر گذارند، وجود دارد يا نه. به طور كلي منظورم اين است كه برخي صفات كه زمينه ارثي دارند ميتوانند غيرمستقيم بر آيندهنگري اثر بگذارند.
دیدگاهتان را بنویسید