اسكيزوفرني و ساير روانپريشيها
مؤلفان: دني و دينگ، ماري آن بويد «فيلم و بيماريهاي رواني»
ترجمه: مهرداد فيروزبخت
تنها در تاريكي (Alone in the Dark) (١٩٨٢) دلهره
بيماري روانپريش، در جريان خاموشي سراسري شهر، خانواده يك روانپزشك را مورد آزار و تهديد قرار ميدهد.
آمادئوس (Amadeus) (١٩٨٤) زندگينامه/ موزيكال
فيلم با دادگاه «ساليري» آهنگساز شروع ميشود كه پير، ديوانه و خودكشيگرا شده است. دادگاه ميخواهد بداند كه آيا او «موزارت» را به قتل رسانده يا خير. ساليري مدام به نبوغ موزارت فكر ميكند و هرگز خودش را بابت رقابت و حسادت نسبت به استعداد موزارت و كمهوشي خودش، نميبخشد.
فرشتهاي سر ميز من (Angel at My Table, An) (١٩٩٠) زندگينامه/ درام
فيلمي از «ژان كمپيون» درباره زندگينامه داستاننويس نيوزلندي، «ژانت فريم» كه به اشتباه او را مبتلا به اسكيزوفرني تشخيص ميدهند و با تشنج برقي درمان ميكنند.
انجل كوچولو (Angel Baby) (١٩٩٥) درام
فيلمي استراليايي درباره دو بيمار رواني كه در يك درمانگاه سرپايي با هم آشنا و عاشق يكديگر ميشوند. آنها تصميم ميگيرند با هم زندگي كنند، اما متأسفانه به دنبال تصميم نادرست آنان براي مصرف نكردن داروهايشان، زندگي آنها از هم ميپاشد.
انجل قرمزپوش (Angel in Red) (١٩٩١) هولناك
يك قوّاد (واسطه) روانپريش پس از آنكه فاحشه تحت اختيارش به يك قوّاد ديگر پناه ميبرد، به روي او اسلحه ميكشد.
بني و جون (Benni and Joon) (١٩٩٣) كمدي
فيلمي همدلانه در مورد اسكيزوفرني كه فروپاشي مكانيسمهاي دفاعي را در يك اتوبوس به تصوير ميكشد؛ اين فيلم، ميخواهد القا كند كه با عشق تنها ميتوان مشكل اسكيزوفرني را درمان كرد و اسكيزوفرني آنقدرها هم مهم و پيچيده نيست.
برلين آلكساندر پلاتز (Berlin Alexander Platz) (١٩٨٠) درام
اين شاهكار پانزده ساعته «فاسبايندر»، جريان فروپاشي و اضمحلال روحي و رواني مردي را به تصوير ميكشد كه براي از سرگيري يك زندگي خوب، زندان را تحمل ميكند. در اين فيلم، موضوعهايي مانند بدرفتاري و بهرهكشي از زنها، خشونت، همجنسخواهي و بيماري رواني مطرح ميشود.
خيانت شده (Betrayed) (١٩٨٨) سياسي/ حادثهاي
«دبرا وينگر» نقش يك مأمور مخفي را بازي ميكند كه عاشق يك كشاورز ظاهراً ساده، دستراستي و مذهبي پارانوئيد ميشود.
لايحه طلاق (Bill of Divorcement, A) (١٩٣٢) كمدي
يك بيمار رواني از بيمارستان رواني مرخص ميشود و نزد همسر و دخترش بازميگردد. اين فيلم، اولين فيلم «كاترين هپبرن» است.
بردي (Birdy) (١٩٨٤) درام/ جنگي
«نيكولاس كيج» سعي ميكند به دوستش «متيو مودين» كه دچار اسكيزوفرني كاتاتونيك است و در بيمارستان ارتش بستري شده، كمك كند. آنها هر دو در ويتنام بودهاند، اما ظاهراً مشكلات مودين به پيش از جنگ ويتنام بازميگردد.
كاميل كلادل (Camille Claudel) (١٩٨٨) زندگينامه
فيلمي در مورد زندگي معشوقه «رادين» كه ٣٠ سال آخر زندگياش را در بيمارستان رواني گذراند.
ديويد و ليزا (David and Lisa) (١٩٦٣) درام
داستان دو نوجوان بستري، كه عاشق يكديگر ميشوند. موضوع اين فيلم، برگرفته از داستان «تئودور ايساك رابين» روانپزشك است.
نيمهشب (Dead of Night) (١٩٤٥) ترسناك
پنج قسمت كوتاه كه ارتباط چنداني با هم ندارند. در آخرين قسمت اين فيلم به نام «بدل و نتريلوكويست»، «مايكل ردگريو» پس از آنكه متقاعد ميشود، شخصيت او و بدلش عوض شده است (كه البته واقعا هم عوض شده است) بستري ميشود.
هذيان عظمت (Delusions of Grandeur) (١٩٧٣) كمدي
يك خدمتكار موذي در اسپانياي قرن هفدهم، اربابش را از دست مأمور جمعآوري ماليات، نجات ميدهد.
ملبس براي قتل (Dressed to Kill) (١٩٨٠) حادثهاي
فيلمي مشهور كه در آن «مايكل كين» نقش روانپزشك، «آنگي ديكينسون» را بازي ميكند. اين فيلم نارضايتي جنسيتي را با اسكيزوفرني اشتباه ميگيرد. اما با اين وجود بيدقتي، فيلم جالبي است.
دلقك (Entertainer, The) (١٩٦٠) درام
در اين فيلم كه «لارنس اوليوير» و «آلبرت فيني» در آن بازي ميكنند، اوليوير نقش يك بازيگر درجه سوم واريته را ايفا ميكند، كه اطرافيانش بر اثر هذيانهاي عظمت و خودبزرگبيني وي، از او دوري ميجويند.
طرفدار(Fan, The) (١٩٨٢) ترسناك
يك طرفدار عصباني، ستاره برادوي را كه نقش او را «لارن بيكن» بر عهده دارد، تهديد ميكند.
طرفدار(Fan, The) (١٩٩٦) درام
«رابرت دنيرو» و «وسلي اسنايپز» در اين فيلم خستهكننده، ماجراي يك طرفدار بيسبال را بازي كردهاند كه نسبت به توپگير مركزي تيم جاينتز، وسواس و اشتغال ذهني پيدا كردهاند.
شاه ماهيگير (Fisher King, The) (١٩٩١) درام/ تخيلي/ كمدي
در اين فيلم، «تري گيليام»، «رابين ويليامز» نقش يك بيمار رواني بيخانمان را بازي ميكند كه با مجري مأيوس و سابق موسيقي پاپ آشنا ميشود. اين فيلم در عين بامزه بودنش، مخاطبانش را گيج ميكند و چون ضربه رواني را علت اسكيزوفرني ميداند، موجب انحراف و گمراهي بينندگان ميشود.
خانهداري (Housekeeping) (١٩٨٧) درام
يك عمه عجيب و غريب پس از خودكشي مادر دو دختر، مسئوليت مراقبت از دختران را برعهده ميگيرد. دخترها نميدانند آيا عمهشان فقط آدم عجيبي است يا يك بيمار رواني، بينندگان فيلم هم با اين دوراهي و ترديد، مواجه ميشوند.
هرگز به تو باغ گل رز وعده ندادم (I Never Promised You a Rose Garden) (١٩٧٧) درام
برداشت دقيقي از كتاب مشهور به همين نام. بيمار دچار توهمات امري است كه به او حكم ميكنند كه خودكشي كند. در اين فيلم با روانپزشكي و درمان همدلي شده است؛ موفقيت از وقتي شروع ميشود كه شخصيت اصلي فيلم، براي اولين بار ميفهمد كه ميتواند درد را حس كند.
تصورات (Images) (١٩٧٢) درام
فيلمي از «رابرت آلتمن» درباره زندگي آشفته يك زن مبتلا به اسكيزوفرني.
زندگي شيرين (La Dolce Vita) (١٩٦٠) درام
در اين فيلم «وينتاگه فليني»، يك قطعه جالب وجود دارد كه در آن صدها شهروند رم، پس از شنيدن خبر رؤيت مريم مقدس، همگي دچار هذيان دستهجمعي ميشوند.
ديوانهها: داستان عشق (Lunatics: ALove Story) (١٩٩٢) كمدي
يك بيمار سابق رواني، شش ماه از عمر خود را در آپارتمانش بهطور مخفيانه سپري مي كند. شخصيت اصلي فيلم در نقدهاي بهعمل آمده در مورد اين فيلم، بهعنوان فردي مبتلا به هراس از مكانهاي باز معرفي شده است اما با توجه به هذيانها و توهماتش، تشخيص جديتري را بايد مطرح كرد.
شهوت زندگي (Lust for Life) (١٩٥٦) زندگينامه
«كرك داگلاس» نقش «وينسنت ونگوگ» و «آنتوني كوئين» نقش «پاول گاگوين» را بازي ميكنند. فيلم درباره رابطه طوفاني اين دو مرد، بستري شدن و بالاخره خودكشي ونگوگ است. بهتر است اين فيلم را با فيلمهاي «وينسنت» (١٩٨٧) و «وينسنت و تئو» (١٩٩٠) اثر «رابرت آلتمن»، مقايسه كنيد.
جنون شاهجورج (Madness of King George, The) (١٩٩٤) تاريخي/ زندگينامه
«نايجل هاوتورن» نقش شاهجورج سوم را بازي ميكند. اين فيلم، اقتباسي از نمايشنامهاي است كه واكنشهاي دادگاه و خانواده جورج را به دنبال مبتلا شدن تدريجي وي به دمانس (بر اثر ابتلا به يك اختلال متابوليكي ژنتيك به نام پورفيري)، به تصوير ميكشد.
«ايشان هر روز بيشتر از روز قبل خودشان را خراب ميكنند و در نتيجه سلامت عقلي خود را از دست دادهاند». مشاهدات پزشك دادگاه در فيلم «شاه جورج سوم» (١٩٩٤)
جادو (Magic) (١٩٧٨) حادثهاي
استعدادهاي «آنتوني هاپكينز» در اين فيلم «ريچارد آتنبروگ» به هدر رفته است. فيلم درباره اشتغال ذهني و وسواس «ونتريلوكويست» با بدلش است. اين فيلم به خوبي فيلم «نيمهشب» (١٩٤٥) نيست.
ميزري (Misery) (١٩٩٠) ترسناك
«كتي بيتز» نقش زني دچار هذيان را بازي ميكند كه متقاعد ميشود بايد يك داستاننويس را حبس و او را مجبور كند، آخرين داستانش را بازنويسي كند، تا طبق ميل او بشود. اين فيلم، مثل موسيقي واگنر از آنچه به نظر ميرسد، بهتر است.
متجاوز! (Qutrageous!) (١٩٧٧) كمدي
فيلمي كانادايي درباره يك آرايشگر همجنسخواه و زني كه باردار و مبتلا به اسكيزوفرني است.
تسخير شده (Possessed) (١٩٤٧) درام
«جوان كراوفورد» در فيلمي هيجانانگيز، نقش بيمار مبتلا به اسكيزوفرني كاتاتونيك را بازي ميكند كه آثار انعطافپذيري مومي و بسياري ديگر از نشانههاي بيماري شديد رواني، در او ديده ميشود.
قول (Promise) (١٩٨٦) درام
فيلمي تلويزيوني با بازيگري «جيمز گاردنر» درباره مردي كه به مادرش قول داده است، از برادر مبتلا به اسكيزوفرنياش مراقبت كند. در اين فيلم، نمونههاي بينظيري از نشانههاي اسكيزوفرني به تصوير كشيده ميشود.
انزجار (Repulsion) (١٩٦٥) ترسناك
فيلمي قوي و فراموشنشدني درباره سركوب جنسي و فروپاشي روانپريشانه مكانيسمهاي دفاعي. در اين فيلم، نمونههايي به ياد ماندني از توهم (مثلاً بيرون آمدن دستها از ديوار) ديده ميشود؛ اين فيلم، با صحنه فراموشنشدني قتل، به اوج خود ميرسد. فيلم انزجار، اولين فيلم «رومن پولانسكي» به زبان انگليسي است.
طبقه حاكم (Rulling Class, The) (١٩٧٢) كمدي
يك كمدي سياه عالي انگليسي كه در آن يكي از نمايندگان مجلس لردها، بهطور تصادفي خودكشي ميكند و تمام اموال، اسم و رسمش را براي پسرش كه مبتلا به اسكيزوفرني و هذيان است (و نقش او را «پيتر اُتوله» بازي ميكند)، باقي ميگذارد. پسر معتقد است اولاً مسيح است و ثانياً جك قاتل.
قديس فورت واشنگتن (Saint of Fort Washington, The) (١٩٩٣) درام
مردي مبتلا به اسكيزوفرني كه او را از خانهاش بلند كردهاند، به پناهگاه انسانهاي نيازمند ميرود. در آنجا با يك سياهپوست كه سرباز جنگ ويتنام بوده، ملاقات ميكند و به چم و خم زندگي شهري آشنا ميشود. در اين فيلم، زندگي مردماني كه بيخانمان و مبتلا به بيماري رواني هستند، به نمايش گذاشته است.
سانتا سانگر (Santa Sangre) (١٩٨٩) ترسناك/ حادثهاي
فيلمي اضطرابآور درباره مرد جواني كه مجبور ميشود قطع شدن اعضاي بدن مادرش و خودكشي پدرش را ببيند. بيننده هرگز نميفهمد آيا اين اتفاقها حقيقت داشته، يا هذيان بودهاند. اين فيلم، پيچيده و از لحاظ تصويري بينظير است.
قيچي (Scissors) (١٩٩١) دلهره
هذيانهاي پارانوئيدي زني كه ضربه رواني خورده، وقتي ميفهمد كه ضارب او مرده است به يك واقعيت دلهرهآور تبديل ميشود.
درخشش (Shine) (١٩٩٦) زندگينامه/ درام
داستان واقعي «ديويد هلفگات» كه نابغهاي استراليايي و مبتلا به بيماري نامشخص كه احتمالاً اسكيزوفرني است به كار او لطمه ميزند. اين فيلم، با صراحت ميخواهد بگويد كه پدر سلطهگر ديويد، مسئول مستقيم بيماري رواني اوست و اين پيام گمراه كننده اما دلنشين را به بيننده ميدهد كه با عشق و اميد ميتوان بر بيماري رواني غلبه كرد.
«ديويد! اگر بروي، ديگر هرگز رنگ اين خانه را نخواهي ديد؛ ديگر پسر من نخواهي بود؛ دخترها هم برادرشان را از دست رفته خواهند ديد. آيا همين را ميخواهي؟… تو ميخواهي خانوادهات را نابود كني… اگر دوستم داري، دست از اين تصميم احمقانه بكش».
تذكر پدر ديويد هلفگات به ديويد در مورد ترك كردن آنجا به مقصد نيويورك در فيلم «درخشش» (١٩٩٦)
راهروي شوك (Shock Corridor) (١٩٦٣) درام
يك روزنامهنگار، براي آنكه از سرنوشت مردي كه در بيمارستان رواني بستري شده، خبردار شود، تظاهر به ديوانگي ميكند؛ اما بعداً تماس خود را با واقعيت از دست داده [و ديوانه ميشود].
گودال مار (Snake, Pit, The) (١٩٤٨) درام
يكي از اولين فيلمها در مورد درمان بيماران رواني در بيمارستان.
انتخاب سوفژي (Sophie’s Choice) (١٩٨٢) درام
«مريل استريپ» به خاطر بازي در اين فيلم، برنده جايزه مدرسه عالي شد. استريپ، بازمانده اردوگاه جمعي است و شيفته «ناتان» ميشود. ناتان، دچار اسكيزوفرني پارانوئيد است. اما ظاهراً از اختلال دوقطبي رنج ميبرد. اين فيلم، برگرفته از داستان «ويليام استايرون» است.
داستان آدله اچ (Story of Adele H, The) (١٩٧٥) زندگينامه
اين فيلم «فرانكويس تروفو»، درباره اشتغال ذهني جنسي دختر «ويكتور هوگو» با سرباز جواني است كه هرگز نميتواند با او ازدواج كند.
اشتروسك (Stroszek) (١٩٧٧) كمدي
كمدي استثنايي «ورنر هرزوگ» درباره سه آلماني كه در پي رؤياي آمريكا، به كشور آمريكا ميآيند. اما در واگنهاي راهآهن «ويسكانسين» آن را نمييابند. يكي از آنها دچار اسكيزوفرني است.
سويتي (Sweetie) (١٩٨٩) كمدي
«جين كمپيون» كارگردان اين فيلم است و تصويري به ياد ماندني و واقعبينانه از زني مبتلا به اسكيزوفرني و مشكلاتي كه بيمارياش براي خود او و خانوادهاش ايجاد كرده، به نمايش ميگذارد.
راننده تاكسي (Taxi Driver) (١٩٧٦) درام
«رابرت دنيرو» شيفته «جودي فاستر» ميشود و تصميم ميگيرد تا هر طور شده او را از دام فحشا نجات دهد.
«يك روز، باراني واقعي ميبارد و تمام كثافتهاي خيابان را پاك ميكند».
«راننده تاكسي» (١٩٧٦)
مستأجر (Tenant, The) (١٩٧٦) درام
اين فيلم «رومن پولانسكي» درباره يك كارمند معمولي است كه به آپارتماني نقل مكان ميكند كه صاحب قبلي آن خودكشي كرده است. مالك جديد آپارتمان در شخصيت صاحب قبلي آپارتمان فرورفته، دچار پارانويا ميشود و مثل مالك قبلي و به همان روش، خودكشي ميكند.
در آينهاي تاريك (Through a Glass, Darkly) (١٩٦٢) درام
فيلمي قوي و بهياد ماندني درباره يك بيمار رواني كه بهتازگي از بيمارستان مرخص شده، تابستان را در جزيره با شوهر، پدر و برادر كوچكش ميگذراند.
چه كسي از ويرجينيا ولف ميترسد؟ (Who’s Afraid of Virginia Woolf?) (١٩٦٦) درام
فيلمي از «مايك نيكولز» با بازيگري «اليزابت تايلور» و «ريچارد برتون» كه ظاهراً هر دو اختلالي روانپريشانه دارند و تصور ميكنند. پسري كه هرگز وجود نداشته، دارند. در اين فيلم، اعتياد به الكل و قساوت به تصوير كشيده ميشود. «اليزابت تايلور» و «سندي دنيس» هر دو براي بازي در اين فيلم، برنده جايزه مدرسه عالي شدند.
اختلالات عصبي – روانشناختي
١- بيدارشدگان (Awakenings) (١٩٩٠) درام
«رابين ويليامز» نقش عصبشناسي به نام «اوليور ساكس» را بازي ميكند كه «رابرت دنيروي» بيمار را در بيمارستان برانكس درمان ميكند. فيلم به مصرف الدوپا (L – Dopa) براي درمان بيماران مبتلا به پاركينسون پيشرفته، اشاره ميكند. اين فيلم، نماي خوبي از زندگي روزانه در يك بيمارستان رواني را ارائه ميدهد.
٢- پيروزي تاريك (Dark Victory) (١٩٣٩) درام
«بتي ديويس»، «جورج برنت»، «همفري بوگارت» و «رونالد ريگان»، در اين فيلم بازي ميكنند. ديويس، دچار يك تومور مغزي مرگبار است. او وقت كمي براي زندگي با شوهرش كه جراح مغز است، دارد. اين فيلم، درباره خوب زندگي كردن حتي در هنگام قريبالوقوع بودن مرگ است. اين فيلم، دوباره در سال ١٩٦٣ با بازيگري «سوزان هيوارد» و با نام «ساعات از دسترفته» بازسازي شد، اما خيلي موفق نبود.
٣- مرگ، افتخار نيست (Death Be Not Proud Victory) (١٩٧٥) زندگينامه
فيلمي تلويزيوني براساس نوشتههاي تكاندهنده «جان گانتر» در مورد دست و پنجه نرم كردن پسرش با تومور مغزي است كه در هفدهسالگي جانش را گرفت. در اين كتاب، اطلاعات قابل توجهي در مورد عصبشناسي ضايعات مغزي ارائه شده است.
٤- عشق را يادت هست؟ (Do You Remember Love?) (١٩٨٥) درام
«جوان وودوارد» براي بازي در نقش يك استاد ميانسال كالج كه دچار بيماري آلزايمر است، برنده جايزه اِمي شد.
٥- روغن لورنزو (Lorenzo’s oil) (١٩٩٢) درام
داستان واقعي خانواده «ادونه» و تلاش يأسآور آنان، براي نجات زندگي پسرشان. پسر به يك بيماري عصبشناختي كمياب و مرگبار مبتلاست. اين فيلم، نمونه خوبي درباره تأثيرات بيماريهاي مزمن بر خانوادههاست.
٦- خاطراتي از خودم (Memories of Me) (١٩٨٨) كمدي
كارگردان اين فيلم «هنري وينكلر» است و در آن «بيلي كريستال» نقش يك جراح زبردست را بازي ميكند، كه اخيراً دچار حمله قلبي شده، «آلن كينگ» پدري كه احتمالاً دچار آلزايمر است.
٧- ترحم يا قتل؟ (Mercy or Murder?) (١٩٨٧) درام
فيلمي تلويزيوني درباره مردي از فلوريدا كه پس از قتل زنش كه دچار بيماري آلزايمر پيشرفته بوده است، به زندان ميرود. اين فيلم، جامعه را با سؤالات جالبي روبهرو ميسازد كه بايد به آنها جواب داد.
دخترم (My Girl) (١٩٩١) كمدي
دختري يازدهساله دچار خودبيمارانگاري است. پدرش مأمور كفن و دفن و مادربزرگش دچار بيماري آلزايمر است.
٩- آيداهوي خصوصي من (My Own Private Idaho) (١٩٩١) درام
«ريور فونيكس» نقش يك فاحشه مذكر جوان را بازي ميكند كه دچار حمله خواب است. او با «كينو ريوز» دوست ميشود. هر دو «پورتلند» را ترك ميكنند و با هم به سير و سفر ميپردازند. در اين فيلم نمونههاي جالبي از رؤياهاي بيماران مبتلا به حمله خواب در دورههاي حمله، ارائه ميشود.
١٠- در بارانداز (On the Waterfront) (١٩٥٤) درام
فيلمي كلاسيك از «اليا كازان» با بازيگري «مارلون براندو» در نقش «تري مالوي». مالوي مشتزني نهچندان باهوش است كه اطرافيانش از او سوءاستفاده ميكنند. براندو به خاطر ايفاي نقش «تري مالوي» كه عمداً ميبازد و بقيه عمرش را در افسوس و پشيماني ميگذراند، جايزه اسكار بهترين بازيگر را برد.
«چارلي تو برادرم بودي. تو بايد كمي مراقبم بودي تا براي يككم پول وانمود به باختن نكنم».
«در بارانداز» (١٩٥٤)
١١- غرور يانكيها (Pride of the Yankees) (١٩٤٢) زندگينامه
بازيگر اين فيلم «ساموئل گولدوين»، «گري كوپر» است. اين فيلم درباره «لوگريگ»، اولين بازيكن آزاد تيم يانكيهاي افسانهاي است كه به خاطر اسكلروز جانبي آميوتروفيك با بيسبال خداحافظي كرد. «بيماري لوگريگ» هم از نام او گرفته شده است.
«عدهاي ميگويند من خيلي بدشانس بودم، اما خودم را خوششانسترين آدم روي زمين ميدانم».
«لوگريگ» هنگام خداحافظي با بيسبال در فيلم «غرور يانكيها» (١٩٤٢)
١٢- يك موضوع خصوصي (Private Matter, A) (١٩٩٢) زندگينامه
يك فيلم مهيج تلويزيوني با بازيگري «سيسي اسپاك» در نقش يك شخصيت تلويزيوني كه پس از سقط كودكي كه احتمال ميرفت تحت تأثير داروي تاليدوميد قرار گرفته است، توجه مردم را به خود جلب ميكند.
١٣- گاو خشمگين (Raging Bull) (١٩٨٠) زندگينامه/ ورزشي
فيلمي قوي درباره افت رواني، اخلاقي و ذهني يك مشتزن. «رابرت دنيرو» براي بازي در نقش «جك لاموتا»، برنده جايزه اسكار شد.
١٤- مراقبت از هنري (Regarding Henry) (١٩٩٣) درام
زندگي يك وكيل پس از مجروح شدن سرش، براي هميشه تغيير ميكند، چون ارزشها و شخصيتش تغيير كرده است.
هرچه سختتر به زمين ميخورند (The Harder They Fall) (١٩٥٦) ورزشي
«همفري بوگارت» در آخرين فيلمش كه يكسال پيش از مرگش ساخته شد، بازي ميكند. اين فيلم، ورزش مشتزني را به باد انتقاد ميگيرد و نشان ميدهد كه برگزاركنندگان مسابقات مشتزني، از مشتزنان سوءاستفاده ميكنند.
اختلالات دوران كودكي و نوجواني
١- بهترين دختر كوچولوي دنيا (Best Little Girl in the World, The) (١٩٨١) درام
يك فيلم خوب تلويزيوني در مورد روانپزشكي كه دختري مبتلا به بياشتهايي عصبي را درمان ميكند.
٢- كري (Carrie) (١٩٧٦) ترسناك
اين فيلم «برايان دي پالما» براساس داستاني از «استفن كينگ» ساخته شده است و قساوت نوجوانان و فشارهاي رواني ناشي از مراقبت از مادري رواني را نشان ميدهد. بازي «سيسي اسپاك» در اين فيلم چشمگير است.
٣- اسب (Equus) (١٩٧٧) درام
«ريچارد برتون» در حاليكه درصدد كشف ريشههاي رواني – جنسي كور شدن شش اسب توسط يك نوجوان است، به دنبال معنا و هدف زندگي خويش ميگردد. تكگوييهاي برتون در اين فيلم حيرتآور است.
٤- همه براي خودشان و خدا عليه همه (Every Man for Himself and God and Against All) (١٩٧٥) زندگينامه
اين فيلم «ورنون هرزوگ» برگرفته از داستاني واقعي و درباره مردي است كه تقريباً در دوران كودكي تنهاي خودش از هر گونه تحريك و هيجاني دور بوده است. اين فيلم را بايد با فيلم «كودك وحشي» اثر «تروفو» و فيلم جديدتري به نام «نل» مقايسه كنيد.
٥- رو در رو (Face to Face) (١٩٧٦) درام
«ليو اولمن» در اين فيلم «برگمن»، نقش يك روانپزشك خودكشيگرا را بازي ميكند كه از شوهر و دختر چهارده سالهاش جدا شده است. او در حين كماي ناشي از مصرف بيش از حد قرصهاي خوابآور، خوابي درباره دوران كودكياش ميبيند كه در آن براي تنبيه، او را داخل كمد حبس كردهاند.
٦- فاني و آلكساندر (Fanny and Alexander) (١٩٨٣) درام
اين فيلم، درباره دو كودك است كه زندگي آنها پس از مرگ پدر و ازدواج مجدد مادرشان، تغيير ميكند. اين فيلم، بسيار ظريف، حساس و بهيادماندني است و دنيا را از دريچه چشم يك كودك دهساله ترسيم ميكند.
«پس اجازه بده خوشبخت، مهربان، سخاوتمند، بامحبت و خوب باشيم. لذت بردن از دنياي كوچك، خوردن غذاهاي خوب، لبخندهاي رئوف و محبتآميز، شكوفههاي درختهاي ميوه و رقص والس، نه تنها شرمآور نيستند، بلكه لازم
هستند».
٧- بازيهاي ممنوع (Forbidden Games) (١٩٥١) جنگي/ درام
دو كودك يك دنياي خيالي مخصوص مشترك دارند. اين فيلم زيباي فرانسوي، بيگناهي و معصوميت دوران كودكي را با وحشت جنگ، برابر قرار ميدهد.
٨- چهارصد ضربه (Four Hundred Blows, The) (١٩٥٩) درام
فيلمي كه تقريباً زندگينامه خودنوشت محسوب ميشود. اين فيلم «فرانكويس تروفو» درباره پسر سيزدهسالهاي است كه اسير مدرسهگريزي و خرده بزهكاري ميشود. مادرش روابط جنسي زيادي با مردها دارد و پدرش خيلي پركار و از آنها دور است. ميگويند كه اين فيلم، دلخواه تروفواست.
٩- معصومان (Innocents, the) (١٩٦١)ترسناك
«دبوراكر» نقش معلم سرخانهاي را بازي ميكند كه مؤظف است از دو كودك استثنايي مراقبت كند. آيا او دچار توهم و هذيان است يا ارواح در خانهاند؟ بين كر و پسر، تنش جنسي جالبي ايجاد ميشود. داستان فيلم، برگرفته از داستان «چرخش ملخ هواپيما» است.
١٠- بچهها (Kids) (١٩٩٥) درام
«گريتي» و فيلمي اضطرابآور درباره سكس، مواد مخدر و خشونت. شخصيت اصلي فيلم، نوجواني مبتلا به ايدز است كه دخترهاي نوجوان را شكار كرده و به برداشتن بكارت باكرهها، افتخار ميكند.
١ـ لئولو (Leolo) (١٩٩١) كمدي
«لئو» پسر نوجواني است كه در مونترال زندگي ميكند و خانوادهاي بسيار مختل دارد. او نميتواند واقعيت ميراث ژنتيك خودش را بپذيرد و اين داستان خيالي را سرهمبندي ميكند كه فرزند اسپرمي است كه در يك گوجه سيسيلي، اقيانوس اطلس را طي كرده است.
٢ـ تيت مرد كوچك (Little Man Tate) (١٩٩١) درام
كارگردان اين فيلم «جودي فاستر» است. موضوع فيلم درباره نبوغ يك كودك و تنشهاي بين مادرش و روانشناسي است كه تربيت آن كودك به او واگذار شده است. فاستر تأييد كرده كه اين فيلم تا حدودي، شرح حال زندگي خودش است.
٣ـ سالار مگسها (Lord of Flies) (١٩٦٣) درام
فيلمي برگرفته از داستاني نوشته «ويليام گولدمن» درباره عدهاي بچه مدرسهاي كه خيلي زود متمدن بودن را فراموش ميكنند و وحشي ميشوند فيلم و كتاب، پرسشهاي جالبي درباره مبحث طبيعت و تربيت مطرح ميكنند. اين فيلم در سال ١٩٩٠ دوبارهسازي شد.
٤ـ جوان و لعنتي (Los Olividados/TheYoung and the Damned) (١٩٥٠) درام
فيلمي از «لوييز بونوئل» درباره خلافكاري نوجوانان در محلههاي فقيرنشين مكزيكوسيتي.
٥ـ عزيزترين مادر (Mommi Dearest) (١٩٨١) زندگينامه
فيلمي درباره رابطه بيمارگونه «جوان كراوفورد» و دخترخواندهاش. در اين فيلم كراوفورد از اختلال دوقطبي رنج ميبرد.
٦ـ نل (Nell) (١٩٩٤) درام
«جودي فاستر» نقش كودكي وحشي را بازي ميكند كه در جنگلهاي كاروليناي شمالي، تنها بزرگ شده است. او از پزشكي كه وي را يافته، ميترسد و با زبان عجيب خودش حرف ميزند. پزشك با يك روانشناس كودك مشورت ميكند. اين فيلم، برداشت جالبي از كتاب «آدم طبيعي» اثر «روسو» است.
٧ـ (Pelle the Conqueror) (١٩٨٦) درام
فيلمي بسيار جالب درباره شهوت، عشق، رؤياها، گذشت عمر، اميد، عشق واقعبينانه و از همه مهمتر عشق پدر و پسر. اين فيلم در جشنواره كن، برنده جايزه گرند پري و برنده اسكار بهترين فيلم خارجي شد.
٨ـ پيخوت (Pixote) (١٩٨١) درام
فيلمي تكاندهنده و جالب درباره زندگي سطح پايين و افسردهكننده كودكان خياباني سائوپولو. در اين فيلم، كودكي به نام «پيخوت» در دهسالگي، اولين قتل زندگياش را مرتكب ميشود. نكته جالب اينجاست كه بازيگر اصلي اين فيلم، پنجسال پس از نمايش داده شدن اين فيلم، بهدست پليس به قتل ميرسد.
٩ـ شورش بيدليل (Rebel Without a Cause) (١٩٥٥) درام
فيلمي قديمي اما جالب در مورد احساس بيگانگي نوجوانان، خشونت و آسيبشناسي خانواده. «جيمز دين» قهرمان شورشي اين فيلم است. هر سه بازيگر اصلي اين فيلم (دين، ناتالي وود و سال مينو) بهطور خشني مردند (تصادف، غرق شدن و قتل).
«پسر! اي كاش يك روز ميرسيد كه من اينهمه سردرگم نبودم و مجبور نميشدم در مورد هر چيزي شرمنده باشم».
«شورش بيدليل» (١٩٥٥)
١٠ـ سلام بمبئي! (Salam Bombay) (١٩٨٨) درام
فيلمي به ياد ماندني درباره نحوه امرار معاش و زندگي كودكان تهيدست در خيابانهاي بمبئي.
١١ـ شكوه علفزار (Splendor in the Grass) (١٩٦١) درام
كار دختر نوجواني كه نميتواند اميال جنسي نوجوانانهاش را مهار كند، به بيمارستان رواني ميكشاند.
١٢ـ طبل حلبي (Tin Drum, The) (١٩٧٩) درام/ جنگي
فيلمي سياسي درباره كودكي كه تصميم ميگيرد ديگر رشد نكند. اين فيلم، كه از داستاني نوشته «گانتر گراس» گرفته شده، برنده جايزه اسكار بهترين فيلم خارجي شد. اين اواخر بهخاطر وجود صحنه سكس كودك با بزرگسال، طبق قانون اوكلاهاما، فيلمي مبتذل و نفرتانگيز قلمداد شد و از همين رو توجهات زيادي را به خود جلب كرد.
١٣ـ كشتن مرغ مقلد (To Kill a Mocking Bird) (١٩٦٢) درام
«رابرت دووال» در اولين فيلمش، يك عقبمانده ذهني به نام «بو رادلي» را به تصوير ميكشد كه براي مراقبت از دو كودك ديگر، مردي را ميكشد.
١٤ـ درختي در بروكلين ميرويد (Tree Grows in Brooklyn, A) (١٩٤٥) درام
اين فيلم «اليا كازان» درباره يك خانواده فقير ايرلندي است كه در شروع قرن، در بروكلين زندگي ميكنند. اعتياد پدر خانواده به الكل، بر مشكلات اين خانواده، افزوده است.
١٥ـ به خانه عروسكي خوش آمديد (Welcome to the Dollhouse) (١٩٦٦) كمدي
فيلمي جالب درباره خانوادهها، ايجاد تمايل جنسي و قساوت نوجوانان.
١٦ـ بچه وحشي(Wild Child, The) (١٩٦٩) درام
فيلمي تأثيرگذار از «فرانكويس تروفو» درباره زندگي يك كودك وحشي به نام «پسر وحشي آيرون» كه داستانش واقعي است و از دفتر خاطرات «دكتر جين ايتارد» گرفته شده كه مسئول تربيت آن كودك بوده است. در اين فيلم، تروفو نقش ايتارد را بازي كرده است.
١٧ـ كاشكي اينجا بودي! (Wish You Were Here) (١٩٨٧) درام
دختري نوجوان در بريتانياي كبير اوايل دهه ١٩٥٠ با مسئله بروز تمايلات جنسي دست به گريبان ميشود.