مردم دروغگو، دزد و کلاهبردارند!
کلمه بدگمانی از نظر ما شامل همه مواردی است که شخص نسبت به اعمال و انگیزههای دیگران، بیش از حد بدبین باشد. اما بدگمانی نوعی خشم هم هست و معنی سخن این است که بدگمانی ممکن است به شیوهای عادتی برای برخورد با این جهان تبدیل شود.
شاید هر کسی درجات خفیفی از بدبینی را در خود داشته باشد. پایه بیاعتمادی، مفید واقع میشود. کمی بدبینی به بقای ما کمک میکند. بهتر است اکنون کمی شکاک باشیم تا اینکه بعداً دچار تأسف فراوان شویم.
اگر حد اعتدال بدبینی را بررسی کنیم، بدبینی بعضیها بیشتر از این حد است. بیاعتمادی بعضیها را باید با سنگ کیلو اندازه گرفت. اینها کسانی هستند که همیشه منتظرند «لنگه دیگر کفش هم به زمین بیفتد.»
رفتارشان با دیگران، ظاهراً بد نیست، اما در زیر دوستی ظاهری، لایهای از تردید هست. هرگز کاملاً خاطرجمع نیستند و سپر نمیاندازند. همیشه از زخمهای کهنهای میگویند که هنوز، التیام نیافتهاند. دلشان میخواهد اعتماد کنند، اما…
غیر از اینها کسانی هم هستند که میزان بدبینیشان را باید با تن سنجید. اینها شک ندارند، بلکه میدانند که کسی قابل اعتماد نیست. یقین دارند که دیگران آنها را تنها خواهند گذاشت، آبروشان را خواهند ریخت، آنها را نادیده خواهند گرفت، از آنها بهرهکشی خواهند کرد، و آزارشان خواهند داد. فقط تاریخش نامعلوم است.
این دو دسته، یعنی افراد شکاک و افراد بیاعتماد، گرفتار خشم همراه با بدگمانی هستند.
صورتک بیگناهی
خشم همراه با بدگمانی هم از انواع خشم پوشیده است. افراد بدگمان نیز مانند خشمگریزان و ریاکاران، قبول ندارند که تا چه حد دچار خشم هستند. بجای آن تصور میکنند که دیگران همیشه نسبت به آنان خشمگیناند؛ خودشان، قربانیان بیگناهی بیش نیستند.
با صورتک بدگمانی، چگونه میتوان خشم را پنهان کرد؟
ابتدا سعی کنید نسبت به کسی خشمگین شوید. در واقع بسیار عصبانی شوید. طوری خلقتان تنگ شود که دلتان بخواهد آسیبی به طرف مقابل بزنید. فکر کنید سیلی زدن به او، یا نابود کردن اموالش، یا به همزدن روابطش چه لذتی دارد. تهاجم خیالی!
اما خیر، شما قادر به این کار نیستید، شما قرار نیست که خشمگین شوید. قابل قبول نیست. ممکن است ادبتان کنند. اجازه پرخاش ندارید.
علاوه بر این، نباید افکار بد را به خود راه دهید. این فکرها را از ذهنتان پاک کنید. فکر آزار دیگران را از سر بیرون کنید. خیال تجاوز هم مانند خود تجاوز زشت است. مکافات خواهید شد. به جهنم خواهید رفت. در هنگام خشم، باید احساس گناه کنید.
اکنون چه باید کرد؟ خشمگین هستید، ولی نمیتوانید حمله کنید. ناراحت هستید، ولی نمیتوانید افکار خشمآلود را به مغز خود راه دهید. بیش از آن جوش آوردهاید که به شیوه خشمگریزان عصبانیت خود را سرکوب کنید. و بیش از آن هیجان دارید که به شیوه ریاکاران، هیچ کاری نکنید. پس تکلیف این خشم، چه میشود؟
چرا خشم را اظهار نکنید؟ چرا آن را همچون غذایی که دهنتان را سوخته است به سر و روی دیگران نپاشید؟ بجای اینکه بر آنها خشم بگیرید، بگذارید آنها به شما خشم بگیرند.
افراد بدبین، به این صورتاند که بر عواطف خود صورتک میگذارند. آنها خشم خود را به دیگران میبخشند. خشم را به بیرون منعکس میکنند. انعکاس، به این معنی است که خشم را در دیگران مشاهده میکنند، و حال آنکه خشم، در خود آنهاست.
بدبینان، خشم را در چهره، گفتار و رفتار دیگران احساس میکنند. به مثالی در این مورد توجه کنید:
چند هفته پیش، فرد فرصت ارتقای مقام را از دست داد. شغل مورد نظر او را به علی دادند آیا فرد خشمگین است. بدون تردید. آیا متوجه خشم خودش هست؟ خیر. او فکر میکند این علی است که نسبت به او عصبانی است. «پسر، علی اینقدر عصبانی است که میخواهد با نگاهش مرا تکهتکه کند.» در واقع، اوست که دلش میخواهد علی را خرد و خاکشیر کند، ولی برعکس فکر میکند.
ترس فرد، غالباً غیرواقعی و بیمنطق جلوه میکند.
به نظر نمیرسد که علی نسبت به کسی خشمگین باشد. رفتار او کاملاً عادی است. در واقع، فرد بدبین خشم خود را به دیگران نسبت میدهد. خود فرد متوجه موضوع نیست، ولی مثل این است که در آینه نگاه بکند. فرد، خشم خودش را در علی میبیند و او را خطرناک میپندارد.
اکنون به بخش شگفتانگیزتر قضیه میرسیم. رضا که فردی بدگمان است. واقعاً فکر میکند که علی تهدیدی برای اوست. خود را قربانی بیگناهی مییابد. تا آنجا که به رضا مربوط است، کاری در جهت آزار علی نکرده است. اما اگر زودتر دست به کار نشود، علی به آزار او خواهد پرداخت.
رضا فکر میکند که دفاع از خویشتن، حق اوست. چنین هم میکند. قدمزنان به علی میگوید که از توطئههای او خبر دارد و اگر هر چه زودتر از کارهای خود دست برندارد، چنین و چنان خواهد کرد! علی تصور میکند که در حال حمایت از خویشتن است. بهعبارتی، همینطور هم هست. او در برابر خشمی که در علی میبیند به دفاع برخاسته است اما در واقع، خشم در خود اوست. سرانجام فرد پرخاش و تجاوز خود را اینگونه توجیه میکند.
صورتک بدبینی، بهطور خلاصه چنین است: افراد بدگمان میل دارند که به دیگران حملهور شوند، اما این میل، قابل قبول نیست. در نتیجه، خشم خود را منعکس میکنند و میپندارند که دیگران از آنها کینه دارند. پس به حفظ خویشتن در برابر خشم دیگران میپردازند. بنابراین همیشه در حالت دفاع، بدگمانی، و دشمنی نسبت به دیگران هستند. اما خود را گناهکار نمیدانند، چرا که فکر میکنند کاری به جز حفظ و دفاع از خویشتن نکردهاند.
بدگمانی، موضوعی پیچیده است. ولی میتوان آن را به این صورت خلاصه کرد: بدبینان تنها در صورتی میتوانند خشم خود را بپذیرند که احساس کنند بدون گناه، مورد حمله دیگران واقع شدهاند. بنابراین بدون احساس گناه به حمله و دفاع میپردازند.
حرص، گناه و وظیفه دفاع
«من همهاش را میخواهم.»
افراد حریص، هر چه را که جلو چشمشان باشد، میخواهند. از پستی و خشم، ابایی ندارند و همانند سگان گرسنه، با غرش و هافهاف، سگان دیگر را از اطراف طعمه میرانند. اشخاص حریص، سیریناپذیرند و مدام میخواهند و بیشتر میخواهند.
آزمندی، افزونخواهی، به حق خود قانع نبودن و حرص احساس ناخوشایندی نیست و کسی دلش نمیخواهد دیگران را در کمین خود بداند، تا آنچه را که حق او است، از وی بدزدند.
بیشتر مردم دچار حرص پنهانی هستند، اما یاد گرفتهاند تا امیال خود را مهار کنند. این افراد، آموختهاند که اگر توقعات خود را خیلی زیاد کنند، دیگران به آنها چنگ و دندانشان را نشان خواهند داد. پس راه سالم این است که با دیگران بخورند. اما طمع، گاهی به آنها نیش میزند. مثلاً وقتی که پدر ثروتمندی بمیرد و فرزندانش بر سر میراث، به جان هم بیفتند.
احساس گناه نیز سبب میشود که افراد، حرص خود را محدود کنند. اشخاص افزونطلب احساس گناه میکنند، بهخصوص اگر اینطور تعبیر شود که به مال دیگران چشم دارند. اشخاص بدبین، دائماً با احساس گناهی که با حرص همراه است، میجنگند. این افراد، برای اینکه احساس گناه نکنند، همه حرص خود را به دیگران انعکاس میدهند، همچنان که خشم خود را هم به دیگران منسوب میکنند.
خشمگینان بدبین، یقین دارند که دیگران میخواهند هر چیزی را که مهم باشد، از ایشان بقاپند. مال، شغل، والدین، فرزندان و زندگیشان در امان نیست. صد البته خودشان هرگز حریص نیستند. دیگراناند که غیرقابل اعتمادند.
بدگمانان، همچون سربازانی که در محاصره افتاده باشند، دائماً در حال آمادهباشاند. استراحت در کار نیست. آرام نمیگیرند. به جای آرامش، دیگران را میپایند و آماده مبارزهاند. «ایست، چهکسی آنجاست؟» بهشدت مراقباند که در اطرافشان اثری از حرص، خشم و خطر نباشد. به همهکس شک دارند و با مهارت فوقالعاده، سرنخهایی پیدا میکنند، هر چند که ممکن است دیگران با آنان موافق نباشند. «ببین چه نگاه نفرتانگیزی دارد! چه اخمی کرده است. یعنی چه که متوجه چیزی نمیشوی. یقین دارم که از دستم ناراحت است. حتماً از این میسوزد که اتومبیل تازهای خریدهام».
مشکل اینجاست که افراد بدگمان، حرص را در جایی میبینند که اصلاً وجود ندارد. باعث تأسف است، گمان میکنند که دیگران در کمین آنها هستند. لاک دفاعی، چیز خطرناکی است، آنها همه دشمنان خیالی را از دم تیغ میگذرانند و مدعی میشوند که از خودشان دفاع کردهاند. خود را قربانی میدانند نه مهاجم. به انگیزهها، هدفها و شخصیت دیگران حمله میکنند و انتظار دارند دیگران هم با آنها همدردی کنند. گاهی هم موفق میشوند و آنگاه همه به جان هم میافتند. در بیشتر موارد، افراد از اطراف شخص بدبین پراکنده میشوند. وقتی کسی فکر کند که همه دنیا دارند علیه او توطئه میکنند طبعاً دیگران هم مایل نخواهند بود که به او نزدیک باشند.
تمرین عملی
اگر شما جزو افراد بدبین و کجخیال باشید، مشکل بزرگتان این است که با دیگران با خشم برخورد میکنید، پیش از آنکه متوجه رفتار خود شوید. خشم را به دور افکندن و ترس را جایگزین آن کردن، سرپوش خوبی است. آنقدر خوب است که گاهی اصلاً متوجه نمیشوید که از این سرپوش یا صورتک استفاده کردهاید. تیری در میکنید که بگویید «دیگران حق ندارند. با من چنین رفتار کنند.» ولی تیر به پای خودتان میخورد. بر اثر تحریکپذیری و میل به دفاع، اعمال خشمآلودی انجام میدهید که با شرایط و واقعیات، سازگار نیست و در نتیجه، اعتبار شما از میان میرود. اعتماد دیگران از شما سلب میشود، واقعاً از دست شما خشمگین میشوند، و شما را خطرناک و غیرقابل پیشبینی تلقی میکنند.
در اینجا راهی عملی را پیشنهاد میکنیم تا بتوانید خساراتی را که در اثر خشم بدبینانه پدید میآید، کاهش دهید. یک قوطی کوچک، مثلاً قوطی کبریت، پیدا کنید و تصویر یک پای برهنه را در آن قرار دهید. اگر هم کفشی شبیه کفش شما پوشیده باشد، مانعی ندارد. این قوطی را در جیبتان بگذارید. هر وقت به نظرتان رسید که دیگران خیال بدی درباره شما دارند، یا فکر مشابهی در ذهنتان خطور کرد، آن قوطی را درآورید، درش را باز کنید و به درون آن بنگرید. بدانید که در معرض خطر هستید و اگر براساس آن فکر، عملی ناگهانی از شما سر بزند، ممکن است تیر را به پای خودتان شلیک کنید. پس طرز فکر خود را تغییر دهید. چند دقیقه مکث کنید تا آرام و بر خود مسلط شوید.