راه فوكس
راه بوريسنكو
جون بوريسنكو رواندرمانگر و مدير كلينيك ذهن و جسم است كه درباره دانشكده پزشكي هاروارد در بوستون، در ايالت ماساچوست فعاليت ميكند. در جريان همكاري با دكتر هربرت بنسون، فيزيولوژيست متخصص استرس و در جريان تلاش براي رسيدن به روشنبيني، بنسون به ارتباط ميان جسم، ذهن و روح اشاره ميكند، بوريسنكو به اين نتيجه رسيد كه در برخي از بيماران، ايمان شخصي آنان از داروهاي طبي مؤثرتر است. و تحت تأثير ايمان و اعتقاد قوي، بسياري از بيماران سرطاني شفا يافتند و يا دست كم در آخرين لحظات زندگيشان به آرامش دست يافتند.
اما همانطور كه ايمان ميتواند شفا بدهد، نبود آن، ميتواند بر سرعت بيماري جسماني بيفزايد و حتي به مرگ شخص منتهي شود. بوريسنكو مانند بسياري از اشخاص ديگر، كه شمارشان رو به افزايش است، معتقد است كه برخورد مكانيستي با پزشكي، ديگر منسوخ شده است. او در يكي از كتابهايش توضيح ميدهد كه ذهن و روح، نقشي تعيينكننده در سلامتي و جريان التيام تن بازي ميكنند. مثلاً دارويي در حيطه پزشكي مؤثر شناخته ميشود كه بتواند بيش از 35 درصد بيماراني را كه آن دارو را مصرف ميكنند، التيام بخشد. التيام كمتر از اين حد، به حساب تأثير پلاسيبو يا التيام، تحت تأثير باور گذاشته ميشود. به عبارت ديگر، قرصهاي ساخته شده از قند و آبقند، تا 35 درصد بيماران را شفا ميدهد. حتي كساني كه ايمان كافي داشتند تا 70 درصد با اين روش، از بيماري نجات پيدا ميكنند. افزوده بر اين، بررسي جديد و پرآوازه بوريسنكو ثابت كرد، بيماراني كه در بيمارستانها كنار پنجرهها روي تخت ميخوابند به طوريكه ميتوانند طبيعت را ببينند و با آن تماس برقرار كنند، زودتر از بيماراني كه از اين موقعيت محرومند از بيمارستان مرخص ميشوند. او با انجام دادن اين مطالعات و تحتتأثير اين مشاهدات، به اين نتيجه رسيد كه معنويت، در التيام بيماران نقش تعيينكننده دارد و اين موضوعي است كه كمتر به آن توجه شده است.
او در تلاش خود براي افزايش سلامتي، كه منجر به نگارش كتابهاي متعدد، انجامدادن مصاحبههاي گوناگون و سخنرانيهايي در سطح ملي معتقد است كه التيام روح و روان انسان، بخشي جدانشدني از التيام جسماني است. او قوياً بر نقش مهم معنويت، در فرايند التيام خود تأكيد ميورزد. همچنان بوريسنكو معتقد است كه معنويت «پيوند مجدد، ارتباط ازلي ما با نيروي حيات و يا قدرتي است كه ما بخشي از آن به شمار ميآييم.» او كه به شدت، تحت تأثير تعاليم يونگ، لاريدوسي و ديگران است به اهميت ايجاد رابطه با خويش درون اشاره ميكند و اعتقاد دارد كه براي شناسايي خويشتن واقعي خود بايد تلاش كرد. فاصلهاي كه اشخاص، از اين خودمركزي ميگيرند – فاصلهاي كه در اثر احساس خجالت، شرم، گناه و توقع اينكه چه كسي بايد بشويم، به جاي توجه به آنچه حالا هستيم – زمينه مناسبي است – كه بذرهاي استرس را رشد و نمو ميدهد. به كمك توانايي شناخت خود، ارتباطمان را با آگاهي فراتر، مستحكمتر ميكنيم و در ضمن، با مردم حاضر در جامعه، رابطهاي محكمتر پيدا ميكنيم.
بوريسنكو در مورد رشد و تعالي روح انساني، به دو طرز تلقي اشاره ميكند: خوشبيني معنوي بدبيني معنوي. در خوشبيني معنوي، عشق انرژياي جهاني است و هر جا كه عشق وجود داشته باشد انسان براي يادگيري آماده است. بر عكس بدبيني معنوي نگرشي است كه موجب كاهش عزت نفس و توليد احساس گناه ميكند و راه عشق را سد مينمايد. و بدبيني معنوي با عزت نفس اندك كه توليد درماندگي رواني ميكند در ارتباط است.
او در آثار خود، به موانع احساسي متعددي برخورد كرده است كه نه تنها رشد معنوي و روحاني را سد ميكند، بلكه روي سيستمهاي فيزيولوژيايي بدن تأثير مخرب بر جاي ميگذارد. و در نتيجه بيماري و ناخوشي به همراه ميآورد. اين احساسات، معمولاً در واكنش استرس مشاهده ميشوند: هراس، خشم، نگراني و احساس گناه كه در اين ميان به اعتقاد او احساس گناه بزرگترين مانع رشد معنوي است. او هم مانند فوكس به اهميت محبت تأكيد ميورزد و آن را گل رشد معنوي – رواني ميداند. او اقدام به مراقبه را براي آرام كردن ذهن بسيار مفيد ميداند. به اعتقاد او استرس، سد راه طبيعت معنوي انسان است. مراقبه، همانند باد گرمي كه ابرهاي آسمان را كنار ميزند تا زيبايي بهشت به چشم بخورد، ذهن را از افكار مسموم، پاكسازي ميكند تا موانع بر سر راه اعتلاي روح را از ميان بردارد. بوريسنكو مراقبه را فرايندي براي خاليكردن ذهن ميداند كه راه رسيدن به بينش و بصيرت را هموار ميسازد.