نسخه طبيب
مرد، ميخواهد اطلاع بيشتري از آن نسخه به دست آورد. بنابراين به نزد طبيب ميشتابد و از او ميپرسد: «شما چرا نسخه را تجويز كرديد؟ چه نفعي براي من دارد؟» طبيب كه مردي باهوش است ميگويد: «خب، ببين، ناخوشي شما اين است و علت اصلياش هم آن است. اگر از دارويي كه برايت نسخه كردهام استفاده كني، علت ناخوشيات را از بين ميبرد. وقتي علت برطرف شد، ناخوشي خودبهخود از بين ميرود». مرد با خود ميانديشد كه «شگفتا! طبيب من چه باهوش است! نسخههايش چقدر سودمند است»! و به خانه ميرود و شروع به دعوا با همسايهها و آشنايانش ميكند با اين اصرار كه: «دكتر من بهترين است! بقيه دكترها به درد نميخورند»! اما از اين دعواها چه نفعي ميبرد؟ ممكن است در تمام عمرش به دعوا كردن ادامه دهد، ولي باز اين هم چاره كارش نيست. تنها با مصرف داروست كه از بدبختي و ناخوشياش خلاص ميشود. فقط در آن صورت، دارو به او كمك ميكند.
هر شخص وارستهاي به يك طبيب ميماند. از سر مهر و شفقت، نسخهاي به مردم ميدهد كه خود را از رنج، رهايي بخشند. اگر مردم ايماني كوركورانه به آن شخص پيدا كنند، نسخه را در حكم كتاب مقدس ميگيرند و شروع به نزاع با ديگر مسلكها ميكنند، با اين ادعا كه تعليمات بنيانگزار مذهبشان بهتر است؛ ولي به تعاليم آنان و عمل بدانها و به مصرف داروي تجويز شده براي رفع ناخوشي، اهميت نميدهند.
ايمان داشتن به طبيب، زماني مفيد است كه بيمار را ترغيب به دنبال كردن توصيههاي او كند. درك نحوه عمل دارو، اگر شخص را به مصرف دارو ترغيب كند، سودمند است. اما بدون مصرف صحيح دارو، بيماري علاج نميشود. بايد خودتان دارو را مصرف كنيد.
دیدگاهتان را بنویسید