هوش عاطفی، مفهومی زیبا و هیجانانگیز
براین اساس، هوش هیجانی یکی از ارکان اساسی بالا بردن توانمندیهای رهبران و مدیران است. از دیدگاه کلی، در صورت بالا رفتن هوش هیجانی با استفاده از یک برنامهریزی منسجم میتوان به قله بالاتری از عملکرد و کسب جایگاهی ممتاز در بین سازمانها دست یافت.
هوش هیجانی، از اوایل دهه ٩٠ میلادی برای بیان کیفیت و درک احساس افراد، همدردی با احساس دیگران و ارتباط بین بالا رفتن هیجانات افراد با بهبود زندگی کاری، با طرحهای سالووی بیان شد و در کنار مفهوم بهره هوشی (IQ) قرار گرفت. «هوش عاطفی» و «هوش منطقی» رو در روی هم نیستند و دانشمندان به دنبال این هستند که بدانند این دو پدیده، چگونه یکدیگر را تکمیل میکنند. اما بههر حال اکنون دانشمندان عموماً هوش منطقی را بیست درصد و هوش عاطفی را هشتاد درصد در کامیابی انسانها مؤثر میدانند، همچنین خطرپذیری (ریسک) که نقش مهمی در کامیابی شغلی و بازرگانی دارد، نیز از ویژگیهای هوش هیجانی به شمار میرود.
انواع هوش
دکتر هاروارد گاردنر، در کتاب خود «چارچوبهای ذهن» برای تعریف هوش. آن را به هفت دسته تقسیم میکند:
ـ هوش زبانی: توانایی بیان افکار از طریق صحبت کردن یا نوشتن است.
ـ هوش منطقی/ ریاضی: توانایی کار کردن با اعداد و استدلال منطقی است.
ـ هوش فضایی (تجسمی): توانایی درک و تجسم تصاویر ذهنی و خلق فضایی آنها از نوست. هنرمندان، دانشمندان و سازندگان بناها، مهندسان و معماران، از این گروهاند.
ـ هوش موسیقیایی: توانایی شنیدن و از نو نواختن آهنگ و آوایی با ریتم است.
ـ هوش جنبشی: توانایی کنترل حرکات مختلف جسم است. ورزشکاران و بازیگرها هوش جنبشی دارند.
ـ هوش ارتباطی: توانایی ایجاد ارتباطی سهل با دیگران، هوش درونفردی یا توانایی درک خود درون است. اینگونه افراد، بهخوبی احساسات و عواطف خود را شناسایی کرده، از نقاط ضعف و قدرت خود کاملاً آگاه هستند.
ـ هوش عاطفی: شامل انگیزههای شخصی، همدلی، مقاومت، شور و هیجان، خودسازماندهی و نیکوکاری است.
روانشناسان در قلمرو فعالیتهای پژوهشی خود علاوه بر تقسیمبندی فوق، به انواع دیگری از هوش نیز پی برده، بهطور کلی آنها را به سه گروه به شرح زیر تقسیم کردهاند (ریزل، ١٩٩٩٢):
١ـ هوش انتزاعی: منظور توانایی درک و حل مسائل از طریق نمادهای کلامی و ریاضی است.
٢ـ هوش عینی: منظور توانایی درک و حل مسائل از طریق دستکاری و به کارگیری اشیاء است.
٣ـ هوش اجتماعی: منظور توانایی درک و فهم دیگران و ایجاد ارتباط با آنهاست.
هوش فرهنگی، نیز یکی دیگر از زیرمجموعههای هوش است که به عنوان بحثی جدید در سالهای اخیر مطرح گردیده است. منظور از هوش فرهنگی، توانایی درک قضاوت ارزشها، باورها، هنجارها و هنجارها و عادتهای فردی و جمعی است.
مقایسه هوش منطقی و هوش هیجانی
هوش و استعداد تحصیلی (IQ) و هوش هیجانی (EQ) ضد یکدیگر نیستند، بلکه فقط با هم تفاوت دارند. عقل و هوش منطقی به قدرت استدلال کمک میکند، اما توانایی پیشبینی پیامدهای تصمیمگیری، فقط از هوش عاطفی ـ هیجانی برمیآید. یکی از امتیازات EQ به IQ، بعد اکتسابی بودن آن است که قابل یادگیری، تکامل، بهبود و اصلاح است. دانشمندان به این نتیجه رسیدهاند که از طریق هوش منطقی میتوان رابطهای را آغاز کرد، اما دوام آوردن آن به هوش هیجانی بستگی دارد، برای مثال از طریق هوش هیجانی، میتوان به استخدام درآمد، اما تنها از طریق هوش هیجانی، میتوان در شرکتی دوام آورد، رشد کرد و به کسب درآمد و مقامهای بالا رسید.
جک بلوک، روانشناس دانشگاه کالیفرنیا، به مقایسه افرادی که دارای بهره هوش بالا و افرادی که دارای استعدادهای عاطفی چشمگیری هستند، پرداخته و تفاوتهای آنها را مورد بررسی قرار داده است، افراد دارای ضریب هوشی بالا نسبت به افراد دارای تمایلات عاطفی بالا تفاوتهای قابل توجهی دارند. افراد دارای بهره هوشی بالا (یعنی کاملاً فاقد هوش هیجانی) تقریباً تصویر اغراقآمیزی از روشنفکرانی هستند که در قلمرو ذهن استادند، اما در دنیای فردی ناکارآمد، نیمرخهای آماری مردان و زنان در این خصوص تا حدی متفاوت است. مرد دارای بهره هوشی بالا، بلند پرواز، مولد، قابل پیشبینی و سرسخت است متوجه علاقههای فردی خود نیست. او همچنین عیبجو و فخرفروش، مشکلپسند و از نظر عاطفی سرد و بیروح است.
برعکس، مردانی که از نظر هوش هیجانی بالا هستند، از نظر اجتماعی متوازن، خوشبرخورد و بشاش هستند و در مقابل افکار نگرانکننده یا ترسناک مقاوماند. آنان در زمینه خدمت به مردم یا حل مشکلات، قبول مسئولیت و برخورداری از دیدگاهی اخلاقی، ظرفیتی قابل توجه دارند و به ارتباط خود با دیگران و توجه نشان میدهند.
زنان، دارای ضریب هوشی بالا از اتکا به نفس هوشمندانهای که از آنان انتظار میرود، برخوردارند، تفکرات خود را بهراحتی مطرح میکنند و برای موضوعهای ذهنی ارزش قائلاند و طیف گستردهای از علاقههای ذهنی و زیباییشناختی دارند. آنان همچنین دروننگر، مستعد به اضطراب، فرورفتن در خیالها و دارای احساس گناه هستند و در ابراز آشکار خشم خود، درنگ میکنند. برعکس، زنان دارای هوش هیجانی سرشار، باجرئت هستند و احساسهای خود را مستقیم بروز میدهند، و درباره خودشان احساس مثبتی دارند و زندگی برای آنان سرشار از معناست.
تعریف هوش هیجانی
هوش هیجانی (Emotional Intelligence) نوعی فراتوانایی است که مشخص میکند چگونه میتوانی از سایر مهارتهای خود از جمله بهره هوشی به بهترین صورت استفاده کنیم. سالوی و مایر نخستین تعریف رسمی از هوش هیجانی را در سال ١٩٩٠ بدین صورت منتشر کردند: «توانایی شناسایی هیجانهای خود و دیگران، تمایز بین آنها و استفاده از این اطلاعات برای هدایت تفکر و رفتار فرد.»
گولمن، هوش هیجانی را چنین توصیف میکند: «هوش هیجانی نوع دیگری از هوش است که مشتمل بر شناخت احساسات خویشتن، استفاده از آن برای اتخاذ تصمیمهای مناسب در زندگی، توانایی اداره مطلوب خلق و خو و وضع روانی و کنترل تکانشهاست. هوش هیجانی عاملی است که به هنگام شکست ناشی از دست نیافتن به هدف، در شخص، ایجاد انگیزه و امید میکند. همحسی (آگاهی از احساسات افراد پیرامون). مهارت اجتماعی (رفتار مناسب با مردم و کنترل هیجانهای خویش در رابطه با دیگران و توانایی تشویق و هدایت آنان)، از دیگر جنبههای هوش هیجانی است.»
هوش هیجانی، ابعاد شخصی، هیجانی، اجتماعی و حیاتی هوش را که اغلب بیشتر از جنبههای شناختی آن در عملکردهای روزانه مؤثرند، مخاطب قرار میدهد. هوش هیجانی با عواملی مانند توانایی درک خود و دیگران (خودشناسی و دیگرشناسی)، ارتباط با مردم و سازگاری فرد با محیط پیرامون خویش، پیوند عمیقی دارد. بهعبارت دیگر، «هوش هیجانی پیشبینی موفقیتهای فرد را میسر میکند و بهطور کلی تواناییهای شخص را برای سازگاری با شرایط زندگی و ادامه حیات در جهان میسنجد.» پیتر سالوی (١٩٩٠) ضمن اختراع اصطلاح سواد هیجانی به پنج حیطه در این مورد اشاره میکنند:
١ـ شناخت حالات هیجانیک، یعنی خودآگاهی.
٢ـ اداره کردن هیجانها، یعنی مدیریت هیجانها به روش مناسب.
٣ـ خودانگیزی، یعنی کنترل تکانشها، تأخیر در ارضای خواستهها و توان قرار گرفتن در یک وضعیت روانی مطلوب.
٤ـ تشخیص دادن وضع هیجانی دیگران، همدلی.
٥ـ برقراری رابطه با دیگران.