هر فرهنگي، ژستهاي خاص خود را دارد
ژستها
كندون (1989) بين ژستهايي كه به طور كامل جايگزين رفتار ميشوند (خود مختاري ژستي) با ژستهاي مكمل گفتار (نشانگرها) تمايز ميگذارد. ژستهاي خود مختار يا به قول اكمن و فريزن معرفها، جاهايي مورد استفاده قرار ميگيرند كه صحبت كردن غيرممكن است، مثلاً در محيطهاي پر سر و صدا (طبقه همكف يك كارخانه شلوغ) يا وقتي طرفين فاصله زيادي با يكديگر دارند (پليسهايي كه در پست نگهباني خود هستند). حركات خاصي كه به طور روزمره مورد استفاده هستند و معنادار هستند، عبارتند از:
ژست استنباط ديگران
درازكردن دستها التماس
اين پا آن پا كردن بيقراري
تكان دادن دستها خداحافظي
بالا انداختن شانه بياطلاعي
ضرب گرفتن روي ميز اضطراب
نشان دادن مشتهاي گره كرده عصبانيت
بالا بردن كفدست به سمت جلو توقف، صبر كردن
بالا بردن شست موفقيت
وارونه كردن شست شكست
گره شدن مشتها ترس
ماليدن چشمها خستگي
اشاره با دست و انگشت برو!
كف زدن (تند) تأييد
كف زدن (آرام) عدم تأييد
يك نكته جالب اين است كه هرفرهنگي ژستهاي خود مختار خاصي دارد (كندون، 1981) و فرهنگهاي مديترانهاي در مقايسه بافرهنگهاي شمال اروپا از لحاظ ژستهاي خودمختار غنيترند(موريس و ديگران، 1979). اما براي شناخت ريشههاي اين نظامها و فوايد آنها بايد پژوهشهاي بيشتري انجام دهيم.
فلدمن و ديگران (1981) بين ژستهايي كه باگفتار همراهند (نشانگرها) و براي توضيح اشياء يا رويدادها به كار ميروند و ژستهايي كه متوجه خود هستند، تمايز ميگذارند. آنها معتقدند ژستهاي دستي همراه گفتار، موجب برقراري ارتباط ميشوند، اما گروه دوم وظيفه تخليه تنش را بر عهده دارند. اجازه دهيد ابتدا ژستهاي دستي همراه گفتار را بررسي كنيم. اين ژستها براي نشان دادن نكات مورد تاكيد به كار ميروند، مثلا وقتي معلمي از دانش آموزان ميخواهد نكات مهمي را به ياد بسپارند، آن نكات را با انگشتانش برميشمارد. اين نكته در جريان پژوهشي در مورد استفاده معلمان از مهارتهاي غيركلامي مشخص شد. در اين پژوهش معلوم شد نگاه خيره، حالتهاي خفيف چهره و ژستهاي دستي از جمله رايج ترين رفتارهاي غيركلامي هستند (كادونك، 1991). همچنين معلوم شد كه معلمان بيشتر از نشانگرها استفاده ميكنند تا معرفها. ژستها محتواي كلامي گفتار را هم ترسيم ميكنند. اين ترسيمات ميتوانند در مورد اشيا، وقايع، روندهاي فكري و باشند. ژستهاي دستي به تسهيل صحبت نيز كمك ميكنند؛ مثلاً وقتي در حال پيدا كردن كلمات و جملات مناسب هستيم، براي سرعت بخشيدن به فرآيندهاي فكريمان از دستها كمك ميگيريم. معلمان، مصاحبهگرها، سخنرانان و فروشندگاني كه به خوبي از حركات دستهاي خود استفاده ميكنند، معمولاً نظر مشتريان را به خود جلب ميكنند و از اين طريق اشتياق خود را نشان ميدهند و تعامل با ديگران را تجربهاي تحريك آميز و لذت بخش ميسازند. كندون به ژستهاي بياني اشاره ميكند و ميگويد: «سخنگويان، انتقال معنا را طوري بين كلمات و ژستها تقسيم ميكنند كه مفهوم به خوبي منتقل شود، يا تأثير خاصي بر شنونده گذارد. سخنگويان، انتقال معنا را طوري بين كلمات و ژستها تقسيم ميكنند كه مفهوم به خوبي منتقل شود، يا تأثير خاصي بر شنونده بگذارد، مثلاً وقتي گفتن جملهاي موجب شرمندگي ديگري ميشود، ما ميتوانيم به جاي گفتن آن جمله، از ژستي خاص استفاده كنيم. در مواقعي نيز كه وقت كافي براي صحبت كردن نداريم، ميتوانيم براي كوتاه شدن كلام از ژستها استفاده كنيم. ژستها به روشن شدن كلمات مبهم و دادن اطلاعات اضافي هنگامي كه كلمات به تنهايي گويا نيستند هم كمك ميكنند. راجرز (1978) در يك بررسي از هشت دانشجوي مذكر و مؤنث خواست فيلم صامتي را ببينند (فيلمي از جست و خيزهاي يك توپ تنيس يا منحرف شدن يك اتوموبيل) و ماجرا را براي كسي كه نميتوانست فيلم را ببيند تعريف كنند. او به اين نتيجه رسيد كه ژستها ميتوانند ما را در بيان روشنتر توصيفات و توضيحات ياري كنند. وي سپس توضيحات اين افراد را از طريق ويدئو ضبط كرد و آنها را به صورت تصويري يا به صورت صوتي به ديگران نشان داد. نتايج به دست آمده نشان دادند كه تركيب صوت و تصوير موجب افزايش وضوح توصيفات ميشد. رايزبرو (1981) با انجام سه بررسي، شواهد بيشتري در مورد تأثير ژستها بر وضوح گفتار ارائه داد. او ابتدا نشان داد كه وقتي توصيفات همراه ژست هستند، موضوع قابل فهمتر خواهد شد. در ضمن، وقتي از ژستها استفاده ميشد آزمودنيها داستان را دقيقتر به ياد ميآوردند. بهعلاوه وقتي سر و صداهاي مزاحمي وجود داشت، ژستها به فهم داستان كمك ميكردند.
اگر نشانگرها را مكمل گفتار بدانيم، وقتي امكان استفاده از ژستها را نداريم يا در استفاده از آنها محدوديت داريم، گفتارمان نارسا و نامشخص خواهد شد. گراهام و هيوود (1976) از گروهي از دانشجويان مذكر انگليسي خواستند در دو حالت به تبادل اطلاعات بپردازند؛ نخست با دستهاي باز و سپس با دستان بسته. در حالت دوم، بسته بودن دستها موجب افزايش وقفهها شد.
پس دستها ميتوانند حالات هيجاني را هم منتقل سازند. گرچه ما اين عمل را به طور تعمدي انجام نميدهيم براي مثال مصاحبه شونده عصبي و مضطربي كه مدام دستهايش را به هم ميپيچد، با حلقه، ساعت و يا با لبه لباسش بازي ميكند، در واقع حالات دروني خودش را نشان ميدهد. اگر مانع حركات دستهاي او شويم و او را تشويق كنيم از دستهايش فقط براي تسهيل گفتارش استفاده كند، درواقع جلوي اين «افشاگريهاي اجتماعي» او را گرفتهايم. ساير شيوههاي تخليه تنش در حين مصاحبه عبارت اند از: كوبيدن پاشنه پا بر روي زمين، يا سفت كردن ماهيچههاي ساق پا. البته اين نوع افشاها چندان بارز نيستند. ژستهاي دستي، حالات هيجاني ديگري را هم فاش ميكنند، مثلاً گذاشتن دست روي دهان به معناي دستپاچگي، سفت شدن انگشتان به معناي عصبانيت مشت كردن انگشتان به معناي پرخاشگري، گذاردن دستها بر روي چشم به معناي شرم، و ناخن خردن وگزيدن انگشتان به معناي عصبي بودن است.