سيزده نوع انديشه نادرست (خطاهاي شناختي)
1_ فاجعه آميز ديدن امور. بدترين اتفاقهاي ممكن را پيشبيني ميكنيد. اگر مشكلي پيشامد كند, مصيبتي بروز كرده است. هر ناراحتي جزئي نشانه يك بيماري مهلك است. هر اخمي نشانه بياعتنايي و خوش نيامدن است. «اگر اشتباهي از من سر بزند, شغلم را از دست ميدهم». «سلطهام را به طور كامل از دست ميدهم.» «قلبم چنان به سرعت ميزند كه هر لحظه ممكن است بميرم»
2_ تعميم مبالغهآميز. فرض را بر اين ميگذاريد كه چون اتفاقي افتاده است, معنايش اين است كه اين اتفاق هميشه روي خواهد داد. «تو هميشه فراموش ميكني خواستههاي مرا جامه عمل بپوشاني» «به نظر ميرسد كه هرگز كار درستي انجام نميدهم». «سياستمداران هميشه دروغ ميگويند» «ما هميشه هر طور كه به نفع ماست رفتار ميكنيم» «من آدم خنگي هستم, درست در آخرين لحظه خراب ميكنم»
3_ مبالغه كردن. به حوادث منفي معنا و مفهومي بيش از آن چه سزاوار آن هستند ميدهيم, اما به حوادث مثبت بهاي كمتر از اندازه ميدهيم. «هرگز نميتوانم از پس اين مشكل برآيم.» «هر آدم خنگ و كودني در امتحان دريافت گواهينامه رانندگي قبول ميشود». «نميتوانم اين شرايط را تحمل كنم.» «با اين ظاهري كه من دارم كسي مرا جدي نميگيرد.» «كسي از اين كه با من باشد لذت نميبرد, براي اين كه بيش از اندازه خجالتي هستم». «بستن اين قرارداد چيزي را ثابت نميكند.»
4- بيتوجهي به امر مثبت. كارها و اقدامات مثبت خود را رد ميكنيم و آنها را دست كم ميگيريم. به عبارت ديگر از پشت فيلتر منفي به مسائل نگاه ميكنيم. «او تنها از اين جهت از من تعريف كرد كه ميخواست روحيه بهتري پيدا كنم.» «هرگز نميتوانستم اين كار را به تنهايي انجام دهم.» «تنها شانس آوردم» «اتفاقي بود كه به موقع خودم را به آنجا رساندم» «چي, اين شيء قديمي را ميگويي؟ آن را دست دوم خريدم.»
5_ ذهن خواني. فكر ميكنيد كه ميدانيد ديگران در چه انديشهأي هستند و چه قصد و برنامهأي دارند. «او ميداند كه چه قدر خرابكاري كردهام.» «همه آنها با خود گفتند كه من آدم احمقي هستم.» «او مرا دوست ندارد.» «تنها از آن جهت اين حرف را ميزني كه مرا خوشحال كني.» «تنها به اين دليل از من پرسيدند كه كس ديگري را پيدا نكردند.»
6_ پيشبيني درباره آينده. «همه چيز خراب ميشود.» «من به تنهايي از عهده اين كار برنخواهم آمد.» «اگر اتفاق ناگواري بيفتد نميتوانم با آن روبهرو شوم.» «مصاحبه بدي داشتم. ميدانم كه مرا قبول نخواهند كرد» «بيفايده است. هرگز به جايي نميرسم.» «هرگز از عهده انجام دادن اين قبيل كارها برنميآيم».
7_ سياه و سفيد ديدن امور. از يك نهايت به سراغ نهايت ديگر ميرويم. «اگر اين يكي را به درستي انجام ندهم, شغلم را از دست ميدهم.» «اگر اين حرف را بزني, رابطهها پشيزي ارزش ندارد.» «يك اشتباه همه چيز را ويران كرد.» «اگر يك حركت اشتباه بكنم, داروندارم را از دست ميدهم.»
8_ شخصي سازي. «از من دعوت نكردند زيرا مرا دوست ندارند.» «تو از من انتقاد ميكني.» «آن پيشخدمت به من بياعتنايي كرد.» «اگر نتوانند نشاني اينجا را پيدا كنند, دليلش اين است كه من آنها را به درستي راهنمايي نكردم.»
9_ پذيرفتن سرزنش. در حالي كه به شما ارتباط ندارد, مسئوليت اتفاقي را كه افتاده است ميپذيرد. «همهاش تقصير من است.» «متاسفم». «اگر مادر بهتري بودم فرزندانم شادتر ميشدند.» «اگر بيشتر تلاش كرده بودم…» «از آن جهت در امتحان قبول نشد كه ديشب با او بد رفتاري كردم.»
10_ استدلال احساسي. به صرف اين كه احساس به خصوصي داريد آن را واقعيت ارزيابي ميكنيد. «به شدت نگران هستم. ميدانم كه اتفاق ناخوشايندي خواهد افتاد.» «مطمئنم كه تصادف كردهاند» «من او را به شدت دوست دارم. او مجبور است كه متقابلاً مرا دوست بدارد» «برايم مهم نيست كه چه ميگويي, من احساس خودم را دارم.»
11_ بدگويي كردن و صفت دادن. «من خنگ هستم.» «تو بيعاطفه هستي» «من احمقم.» «من بد هستم»
12_ نفوس بد زدن. «شايد بيمار است» «اگر اتومبيل خراب شود چه بايد بكنم؟» «فرض كن نتوانند كاري بكنند» «آدمها بعضي وقتها بيمقدمه ميميرند.» «شايد شكست بخورم.»
13_ انديشهي آرزومندانه. فرض را بر اين ميگذاريد كه اگر وضع به گونهاي ديگر بود شما در موقعيتي بهتر قرار ميگرفتيد. «اگر من … جوانتر … لاغرتر … باهوشتر … بودم.»
قساوت بايد. بعضيها براي اين كه به خودشان انگيزه بيشتري بدهند, از انواع مفاهيم بايدي استفاده ميكنند.
«بايد بهتر از اين كار ميكردم.» «بايد اين را به من ميگفتي» «بايد اين كار را به درستي انجام دهم» «نبايد اشتباه كنم» «بايد اين كار را به موقع تمام كنم.» «بايد به موقع به آنجا برسم.» «بايد به اين رابطه ادامه دهم»
استفاده از كلمات افراط گرايانه
هميشه: «تو هميشه انجام دادن كارها را به من محول ميكني» «من هميشه بايد ريخت و پاش تو را جمع كنم.»
هرگز: «هرگز نميتوانم كار مورد علاقهام را انجام دهم.» «هرگز به خواستهام نخواهم رسيد.» «هرگز تغيير نخواهم كرد.» «تو هرگز به حرفهاي من گوش نميدهي»
هيچ كس: «هيچ كس متوجه زحمات من نميشود.» «هيچ كس به لطيفههاي من نميخندد»
دیدگاهتان را بنویسید