زخم زبان
چندين هفته وقت صرف كردم ورقهها و پروندههاي قديمي خانوادگي را كه در طول 20 سال زندگي من و ارني روي هم تلنبار شده بود، زيرورو كنم. پس از بالا و پايين كردنهاي بسيار، همه را دستهبندي كردم و در پروندههايي با رمزبندي رنگي در زير عناوين تجارت، پزشكي، بيمه، شخصي و غيره جا دادم. نتيجه سه تا كشو پر از فايل در يك قفسهي پروندهي نو بود. كار طولاني و طاقتفرسايي بود.
گهگاه ارني را در جريان پيشرفت كارها قرار ميدادم. بالاخره پس از چند هفته كار مداوم، از اين كه آن را به آخر رساندم، خوشحال شدم. گفتم: «ارني، من پروندهها را تمام كردم. واقعاً چه كار وحشتناكي بود.» كشوها را بيرون كشيدم و به او نشان دادم چه كار كرده بودم. او گفت: «واي. واقعاً كه تحت تأثير قرار گرفتم.» به ياد نداشتم تا به حال اينطوري از من قدرداني كند. با لبخندي حاكي از رضايت گفتم: «راستي؟» او با صداي عجيبي جواب داد: «ماندم چه طور آن اسامي را روي آن همه برچسبهاي كوچولو موچولو جا دادي.» گفتم: «آه، ارني، خوب من آنها را تايپ كردم. اما قسمت مشكل كار اين نبود.» خيلي جدي به من نگاه كرد و گفت: «اما من فكر ميكنم بود.»
غصّهام گرفت و كلي مأيوس شدم. مانده بودم چرا آن قدر برايم مشكل بود با او حرف بزنم. چرا نتوانستم به او حالي كنم چه كار مهمي انجام داده بودم. ميدانستم كه او قبلاً اسامي را روي برچسبها تايپ كرده بود. اصلاً نميتوانستم سر دربياورم چرا فكر ميكرد اين كار از هفتهها مرتب كردن و دستهبندي كردن پروندهها سخت تر بود؛ به خصوص كه بسياري از اسامي به اختصار هم نوشته شده بودند. حس كردم نميتوانستم به او بفهمانم واقعاً چه احساسي داشتم.
اين گونه آزار كلامي همسر را آمادهي دريافت زجر بيشتري كرد. اين انتظار كه شوهرش از كاري كه انجام داده خوشحال ميشود و آن را مورد تأييد قرار ميدهد، باعث شد زن نسبت به بياهميت بودن آن، آسيب پذيري زيادي پيدا كند. ابتدا شوهر آزارگر گفت كه بسيار تحت تأثير قرار گرفته است و بعد روي پيش پا افتادهترين بخش كار نظر داد تا مجبور نشود زير بار قدرداني از آن همه تلاش و ثمرهي كار برود.
«لي» حكايت خود را از بياهميت جلوه دادن كارش اين طور شرح داد:
يك روز موفق شدم در تابلوي نقاشيام آن تركيبي را كه دلم ميخواست، دربياورم. آن روز عصر با هيجان به ليوك گفتم كه بالاخره نقاشي را آن طور كه ميخواستم، از كار درآوردم. او با صدايي كاملاً طعنهآميز گفت: «خب، چه قدر خوبه آدم روزها هم كاري انجام بدهد.» حسابي وا رفتم. هيچ وقت نتوانستم به او حالي كنم كارم چه قدر برايم اهميت دارد و آن را صرفاً براي گذراندن ساعت روز انجام نميدهم.
بيارزش كردن، مايهي سردرگمي زن است، زيرا اگر آن را واقعاً تشخيص ندهد، باورش ميشود كه به نحوي قادر نبوده است به شوهرش توضيح دهد بعضي چيزها چه قدر برايش اهميت دارند. شوهر آزارگر با سبك كردن ارزش كار همسرش، ممكن است خود را يك پله بالاتر احساس كند، اما همسرش در مارپيچ عاطفي بيسروتهي سرگردان ميماند.
پاسخ به «بيارزش كردن»
بيارزش كردن، رفتاري آزاردهنده است كه كارها، كوششها، علاقهها و مسائل مورد توجه شما را سبك ميشمارد. در واقع رفتاري است بسيار مخفي و زيرزيركي كه اغلب هم با معصوميتي ساختگي همراه ميباشد. فرد آزارگر مرزهاي شما را ناديده انگاشته، با گفتن اين جمله كه «آن چه براي تو مهم است، يك ذره اهميت ندارد» يا «چيزي كه براي تو باارزش است، پشيزي ارزش ندارد» روحتان را مورد تهاجم قرار ميدهد. او درصدد رقيق جلوه دادن مفهوم و ارزش در زندگي شماست.
وقتي با بيارزش كردن احساسات و ارزشهاي خود مواجه شديد، با كمك يكي از اين عبارات به آن پاسخ دهيد:
ـ وقتي اين حرفها را از تو ميشنوم، هيچ احساس دلگرمي نميكنم.
ـ ترجيح ميدادم چنين حرفهايي را از تو نميشنيدم.
ـ هر چه ميخواستم بشنوم، شنيدم.
دیدگاهتان را بنویسید