ديگران را درك كن!
برخي اوقات، افراد قادر به درك عواطف ديگران هستند، اما در توجه نمودن به آنها سهلانگاري ميكنند. برخي ديگر، تفكرشان در مورد عواطف، ناقص و معيوب است. درك صحيح عواطف ديگران و تفكر در مورد آنها به ما كمك ميكند تا از خود بپرسيم كه چرا طرف مقابل ما به شيوهاي خاص واكنش نشان ميدهد و چه احساسي دارد؟ بهعلاوه، از اين طريق ميتوانيم درباره عواطف، علل و كاركردهاي آنها اطلاعات بيشتري كسب كنيم. بهعنوان مثال، معمولاً خشم از يك احساس نادرست يا از يك بيعدالتي ناشي ميشود، مثلاً وقتي ما احساس ميكنيم كه شخصي نسبت به ما يا شخص ديگر، بيانصافي كرده يا بيعدالتي روا داشته است، از او خشمگين خواهيم شد. نااميدي، غم و اندوه باعث شكلگيري اين باور در ما ميشود كه چيزي كه خواهان آن بوديم، به دست نخواهيم آورد.
اگر شما توانايي درك صحيح شرايط عاطفي را داريد و قادر به درك پويايي عاطفي بهشكلي اساسي و بنيادي هستيد، بعد از آن نيازمند مديريت مؤثر وضعيت عاطفي هستيد. ماير و سالووي چهار شيوه اساسي را شناسايي كردهاند كه اكثر ما در شرايط عاطفي با آنها سر و كار داريم. اين چهار شيوه عبارتند از:
١ـ واكنش دفاعي: واكنشهاي دفاعي، عواطف ما را به حالت تسليم نگاه ميدارند، مثلاً فردي كه خودش را با يك فيلم خندهدار، سرگرم ميكند. اين راهبرد در كوتاهمدت ميتواند خوب باشد. مثلاً در يك موقعيت حساس و بحراني، وجود يك مشكل كوچك ميتواند در اولويت باشد تا درست مورد شناسايي، بررسي و رسيدگي باشد. در بلند مدت يك راهبرد رويارويي دفاعي ممكن نيست مؤثر و مفيد واقع شود. زيرا يك مشكل اساسي، بهخودي خود هرگز مورد شناسايي قرار نميگيرد.
٢ـ تصديق و درنگ: راهبرد تصديق و درنگ در بدو امر، موجب شناسايي عاطفي ميشود. اما فرآيند آن را شناسايي نميكند. بهعنوان مثال، شخصي بهراحتي متوجه وجود مشكل ميشود، اما براي فكر كردن در مورد آن تلاش چنداني نميكند و انرژي خود را صرف آن نميسازد. اين راهبرد در برخي از موقعيتها كه شما نياز داريد بهراحتي و بهسادگي در مورد وجود يك مسئله يا يك احساس آگاهي پيدا كنيد، راهبرد مؤثري است.
٣ـ قرارداد اجتماعي: راهبرد قرارداد اجتماعي از طريق اظهار آگاهي نسبت به مؤلفه و بخش عاطفي يك موقعيت، به حمايت لفظي از عواطف ميپردازد. ابراز همدردي نسبت به همكار بهدليل وقوع يك رويداد ناگوار براي او و خود را عصباني نشان دادن در جريان يك گفتوگو، از نمونههاي استفاده از اين راهبرد هستند. در اين موقعيتها شما، صرفاً آگاهي خود را بروز ميدهيد، اما كاري به عاطفه خود نداريد.
٤ـ مديريت عاطفي: مديريت عواطف، غالباً مؤثرترين شيوه براي كنترل و اداره عواطف بهحساب ميآيد كه با شناسايي عواطف شروع شده، با كاربرد عواطف براي حل مسئله ادامه مييابد. مثلاً يك همكار به شما پيشنهاد ميكند كه بايد يك فرد خاص را بهعنوان فروشنده استخدام كنيد. اين موضوع شما را ناراحت ميكند و احساس ميكنيد كه مضطرب شدهايد. اضطراب به شما نشان ميدهد كه ممكن است برخي اتفاقات ناجور و بد رخ دهد. بجاي ناديده گرفتن اين احساس، از اين موضوع براي بهخاطر آوردن اين نكته كه فروشنده مزبور چند سال قبل مشكلي اساسي داشته، بهره ميگيرد. شما تصميم ميگيريد كه بعداً با همكارتان راجع به اين موضوع صحبت كنيد.
مديريت عاطفي با آگاهي شروع ميشود. يك احساس ناخوشايند، علامت وجود يك مشكل است. از طريق پرسيدن اين سئوال كه چرا اين احساس را داريد، سعي نماييد موقعيت را تجزيه و تحليل كنيد. سئوالهايي را مطرح كنيد كه با «چه ميشد اگر» شروع ميشود، تا از اين طريق به مشخص شدن نحوه بروز واكنشهاي مختلف به آن مسئله كمك كنيد. در اين جريان، سعي كنيد كه طرحهاي متعددي را مطرح كنيد و در نهايت پس از تجزيه و تحليل آنها، طرحي را انتخاب كنيد كه بيشترين شانس موفقيت را بههمراه داشته باشد. در برنامهريزي خود اين موضوع را لحاظ كنيد كه در چنين موقعيتهايي، ديگران احتمالاً چگونه واكنش نشان ميدهند و كاربرد عواطف، چگونه شما را ياري ميدهد تا موفقيت بيشتري كسب كنيد.
دیدگاهتان را بنویسید