خلاقیت، بزرگترین عصیان در عالم هستی است!
در گذشته، افراد خلاق، نقاشان، موسیقیدانان، شاعران، مجسمهسازان ـ صرفاً از روی ضرورت محض، مجبور بودند از حسن شهرت و احترام چشم بپوشند. آنها مجبور بودند زندگی سنتشكنانهای را در پیش بگیرند ـ زندگی یك خانه بهدوش ـ این، تنها راه ممكن برای بروز و ظهور خلاقیت آنان بود. در آینده دیگر، لزومی به این كار نیست. اگر مرا درك كنید و حقیقت نهفته در گفتههای مرا با دل و جان احساس كنید، آنگاه در آینده هر كس میتواند همچون فردی شاخص زندگی كند. دیگر نیازی به زندگی سنتشكنانه نیست. آن محصول فرعی یك زندگی جزمی، متحجر و قراردادی است كه آبرو، در آن حرف اول را میزند.
تلاش من این است كه با نابود ساختن ذهن جمعی، تكتك افراد را آزاد سازم تا بتوانند خودشان باشند. به این ترتیب، دیگر مشكلی بر سر راه نخواهد بود؛ آنگاه هر كس میتواند هر طور دلش خواست زندگی كند. در حقیقت، انسانیت فقط آن روزی میتواند به واقع متولد گردد كه «عصیان فرد» مورد احترام قرار گیرد. انسانیت هنوز زاده نشده است؛ هنوز در درون رحم به سر میبرد. آنچه به عنوان انسانیت ملاحظه میكنید، صرفاً یك پدیده بسیار مخدوش و درهم و برهم است، مگر آنكه به هر كسی آزادی فردی ـ آزادی مطلق ـ بدهیم تا خودش باشد و به شیوه خودش اعلام موجودیت كند… و البته به نحوی كه مزاحم دیگران نباشد. این بخشی از آزادی است: هیچ كس نباید برای دیگران سد و مانعی ایجاد كند.
اما تا به امروز رسم بر این بوده است كه همه در كار یكدیگر فضولی كنند، حتی در چیزهایی كه كاملاً جنبه خصوصی داشته، هیچ ربطی به اجتماع ندارد. بهعنوان مثال، وقتی تو عاشق میشوی، این چه ربطی به اجتماع دارد؟ این پدیدهای كاملاً شخصی است. به بازار كسب و كار چه كار دارد؟
بشریت برای رشد به بستر جدیدی احتیاج دارد، به بستر آزادی. سنتشكنی، یك واكنش بود ـ یك واكنش ضروری ـ اما اگر دورنمای من موفق از كار درآید و به نتیجه برسد، دیگر ذهن جمعیای در میان نخواهد بود كه مردم را زیر سلطه بگیرد. آنگاه هر كس با خودش راحت است. البته نباید مزاحم دیگران بود. تا آنجا كه به زندگی تو مربوط است، تو باید مطابق با شرایط خودت زندگی كنی.
فقط آن موقع، خلاقیت وجود دارد. خلاقیت، بوی خوش آزادی فردی است.