از قضاوت پرهیز کن!
حكایت
كوه و سنجاب با هم نزاع میكردند. كوه به سنجاب گفت: «تو یك كوچولوی مغرور هستی». سنجاب پاسخ داد: «تردیدی نیست كه تو خیلی بزرگی، همه چیز باید گرد هم آیند تا این فضا را بسازند، اما فكر نمیكنم كه مقام و موقعیت من مایه شرمندگیام باشد. البته من به بزرگی تو نیستم اما تو هم به كوچكی من نیستی و حتی نصف چابكی و سرزندگی من را نداری. انكار نمیكنم كه تو میتوانی یك ردپای زیبای سنجاب بسازی اما بدان كه استعدادها متفاوت است؛ همهچیز خوب، كامل و تمام عیار آفریده شده، آنچه هست، واجب و ضروری است. اگر من نمیتوانم جنگلها را روی پشت خود حمل كنم، تو هم نمیتوانی یك فندق را بشكنی.»
رالف والدو امرسون
(١٨٨٢ ـ ١٨٠٣)
امرسون شاعر، مقالهنویس و فیلسوف آمریكایی اعتقاد داشت كه طبیعت، مظهر روح است.
رالف والدو امرسون مقام و موقعیت خاصی دارد، یكی از میان اشعارش و دومی از میان مقالههای بسیار ارزندهاش. امرسون بنیانگذار سنت تعالیجویانه آمریكاست. فلسفهاش به روح نافذ و فراگیر عالم هستی و حضور خدا در همهجا تأكید دارد و مقاله شعرگونه «حكایت» كه بهظاهر نزاع كوه و سنجاب است، این نظریه را توصیف میكند.
برای درك بزرگی و عظمت امرسون ضرورت دارد به این نكته توجه كنید: او در عصری كه هدایت كلیسایی حاكم بود، با عقاید تعصبآمیز به مبارزه پرداخت و با مشاهده الوهیت در مردم و اشیا، به این هوشیاری تازه كه خدا بر حسب ظواهر اشیا و اشكال بزرگتر و كوچكتر نیست، اشاره كرد.
سنجاب یك جونده كوچك پشمالو نیروی نامرئی دارد؛ در عین حال كوهستان عظیم كه میتواند جنگلی را بر پشت خود حمل كند، از شكستن یك فندق عاجز و ناتوان است.
امرسون در این شعر به ما خاطرنشان میكند كه هر مخلوقی بدون توجه به شكل، قیافه و اندازه و قابلیت حركتش دارای ذات و جوهره الهی است و مستقل از سایر مخلوقات با فرصتهای خاص و بیهمتایی كه به او عطا شده، سرنوشت خود را متجلی میكند. این اصل شامل تمام اشكال و مظاهر حیات به هر شكل و هر طریق است.
نیساراگاداتا ماهاراج، یكی از استادان زندگی من است. او در هندوستان زندگی میكرد و از نظر بسیاری از مردم یك صوفی بزرگ و قدیس معنوی به شمار میآمد. روزی یكی از شاگردان ماهاراج از استادش پرسید كه معنای عبارت: «هیچ چیز در دنیای من به خطا نمیرود» كه اغلب در سخنان او مورد اشاره قرار میگیرد، چیست؟ ماهاراج در قالب داستان زیر كه بیشباهت به ماجرای كوه و سنجاب نیست، پاسخی روشن به او ارائه كرد:
میمون به درخت گفت: «منظورت این است كه تو در همه عمر در یكجا میمانی و از آن نقطه تكان نمیخوری. من از این قضیه سر درنمیآورم!»
درخت به میمون گفت: «مقصود تو این است كه با صرف نیروی فراوان در تمام روز از اینجا به آنجا میپری. من هم این نكته را درك نمیكنم.»
نیساراگاداتا ماهاراج با نقل این داستان به مریدش تفهیم كرد كه تعیین هویت براساس جسم، مانع از آن میشود كه وجود راستین خود را بشناسیم. قضاوت در مورد دیگران درست مانند گفتوگوی میمون و درخت كه میكوشیدند یكدیگر را بر مبنای معیارهای ویژه خود درك كنند، امری نامعقول است. بههمین دلیل همانگونه كه در شعر امرسون مشاهده میشود گرچه درخت و میمون هر دو از عشق لایتناهی مایه گرفته و در هوش بیكران سهیماند، اما در درك یكدیگر ناتوان و عاجزند. بهطور كلی مشاهده هر پدیدهای همانگونه كه هست، بدون هیچگونه داوری و بدون محكوم كردن چندان هم آسان نیست.
بهتازگی به كمك همسرم كتابی تحت عنوان «قول، قول است» نوشتم. این كتاب ماجرای واقعی مادری است كه بیش از بیست و هشت سال از دختر در حال اغمای خویش پرستاری میكرد؛ هر دو ساعت به او غذا میداد، نظافتش میكرد، هر چهار ساعت به او انسولین میداد، برای پرداخت هزینههایش پول جمع میكرد و هر شب در كنارش میخوابید. بیست و هشت سال پیش، ادواردا، كه در آن زمان شانزدهساله بود، در حال رفتن به حالت اغما بهخاطر بیماری قند، با عجز و لابه از مادرش تقاضا كرد: «مامان ممكن است مرا ترك نكنی؟» و مادرش، پاسخ داد: «عزیزم هرگز تو را ترك نخواهم كرد. قول میدهم؛ قول، قول است.» عشق، شفقت و تعهد چنان در دل این مادر، نافذ بود كه آزادی و آسایش جسمانی در نظرش جلوهای نداشت.
پس از گذشت بیست و هشت سال، ادواردا اوبرا از مرحله نخست اغما به مرحله نهم تغییر وضعیت داد. در مرحله نخست، ناگزیر بود چشمانش را ببندد اما در مرحله نهم بهظاهر صداها را تشخیص میداد، لبخند میزد و هنگام اندوه میگریست. او بهطور عمد چشمانش را میبست و گاه بهظاهر نسبت به یك محرك واكنش نشان میداد. اما تأثیر ادواردا روی ملاقات كنندگانش، شگفتانگیزترین بخش این ماجراست. بعضیها این تجربه را شفای معجزهآسا خواندند و شماری هم عشق بیقید و شرط ادواردا كه از جسم بیحركتش برمیخاست حس كردند.
گرچه ادواردا جنبشی ندارد و اساساً از نظر حسی بیتحرك است و توسط بقیه مردم جهان معلول تلقی میشود؛ گرچه او هرگز صحبت نمیكند و به مراقبت مداوم نیاز دارد، اما یقین دارم از وظیفهای كه كائنات به عهدهاش گذاشته، سربلند بیرون آمده است؛ او اكنون از طریق من، نوشتهها و سخنرانیهایم، با جماعت كثیری از مردم جهان ارتباط برقرار میكند و چهبسا اگر بهحال اغما نمیرفت و تندرست بود چنین فرصتی در اختیارش قرار نمیگرفت. شاید او بتواند بهخاطر ترك كالبد خاكی و گسستن محدودیتها در آفرینش معجزه در دیگران مؤثر باشد. شاید كائنات این مشكل را به دلیل خاصی بر سر راه او قرار دادهاند. به هر حال همینقدر میدانم كه زندگی ادواردا اوبرا به اندازه زندگی سایر ساكنان سیاره خاكی ارزشمند است. اهداف زندگی نه فقط حركت كردن، سخن گفتن و یا ارضای امیال نفسانی بلكه حفظ تعادل است. نیروی زندگی كه در جسم در حال اغمای او جاری است با نیروی زندگی موجود در هر جسم و در هر كوه، هر سنجاب و هر فندقی كه توسط سنجاب شكسته میشود، تفاوت ندارد. زندگی ادواردا رسالتی بهعهده دارد و او هر روز در مسیری كه عالم هستی در برابرش گشوده این رسالت را به مرحله اجرا میگذارد. او شفقت، مهربانی و عشق بیقید و شرط را به ما میآموزد. او فرصتی را در اختیار ما نهاد تا زندگی را ارزشی بیكران ببینیم. وانمود نمیكنم كه درك میكنم چرا این دختر جوان، بیش از ربع قرن در چنین حالتی زندگی كرده است. چیزهای زیادی وجود دارد كه من ابداً آن را درك نمیكنم و از این وضعیت خرسندم.
من پس از تألیف كتاب: «قول، قول است.» به این حقیقت چشم گشودم: ماجرای میمونی را كه با آن درخت سخن میگفت و داستان سنجابی كه با كوه گفتوگو میكرد. در وضعیت من و شما نیز مصداق دارد. میمون و سنجاب در برابر كوه و درخت، بیحركت و بیصدا به اینسو و آنسو میجهند و توانایی خود را در این زمینه، به رخ آنها میكشند، غافل از اینكه این بیتحركی و بیصدایی شكل دیگری از همان نیروی حیات است.
«حكایت» امرسون بینش شاعرانهای را به نیروی ما هدایت میكند. توانایی ما برای پذیرفتن نیروی زندگی، بدون اینكه بهخاطر بعضی خصوصیات فیزیكی، خود را نسبت به دیگران برتر بدانیم، درس بزرگ و ارزندهای است كه باید آن را در مسیر رشد معنوی بیاموزیم. برای بهكارگیری این درس مهم در زندگی لازم است كه از رهنمودهای زیر پیروی كنید:
ـ از قضاوت درباره اهمیت یا ارزش دیگران براساس آنچه شما آن را طبیعی و عادی بهشمار میآورید، اجتناب كنید. در هر چیز و هر كس نشانههای خدا را ببینید. بدانید كه هیچكس در قلمرو نامرئی روح از دیگران برتر نیست و كالبد خاكی ما در اشكال، اندازهها و شرایط مختلف ظاهر میشود.
ـ نبوغ را در هر چیز و هر كس ببینید. همانگونه كه كوه با وجود حمل جنگل در پشت خود نمیتواند فندقی را بشكند، هر مخلوق دیگر هم ضمن برخورداری از تكامل خاص خودش از بعضی كارها عاجز است. بجای اینكه تحت تأثیر جمال ظاهری گمراه شوید، برای یافتن خصایص ویژه هر چیز و هر كس كوشش به خرج دهید.
ـ از عقل و خرد نهفته در این عبارت پیروی كنید: «من خیلی چیزها را درك نمیكنم و این وضعیت را دوست دارم.»
ـ از قیاس و داوری درباره دیگران، براساس معیارهای متداول دست بشویید. بینایی غالب مردم نباید موجب بیتوجهی به افراد نابینا شود. اجتماعی بودن غالب مردم به مفهوم كمارزشی افراد كمرو و گوشهگیر نیست.
نویسنده: وین دایر
ترجمه: محمدرضا آلیاسین