احساس گناه و نگرانی، انرژی مرا تلف میکند.
دایر معتقد است که در گذشته یا آینده زندگی کردن و ذهن را گرفتار آن ساختن، باعث میشود به لحظه اکنون توجه نکنیم. اینگونه نمیتوانیم با خود و دیگران در صلح و آرامش به سر ببریم. ما در کودکی با مکانیزمهای دفاعی آشنا میشویم که از آنها برای بقا و دوام خود استفاده میکنیم. دایر در نظریه احساسات غیر سودمند و رفتارهای مرتبط با آن میگوید، یکی از دو احساس «گناه یا نگرانی»، با تمامی محرکهای تنشزایی که مردم در آمریکا تجربه میکنند، در ارتباط است. احساس گناه، ابراز خشم خود و نگرانی، نشانه و مظهر ترس است. وقتی این احساسات ابراز میشوند، اندیشههای منطقی را متوقف میسازند و در نتیجه آن اندیشه مخدوش میشود، واکنشها به تأخیر میافتد و تصمیمگیری ضعیف میگردد. دایر تا بدانجا پیش میرود که میگوید احساس گناه و نگرانی بیفایدهترین روشهای مقابله برای مهار استرس هستند، زیرا سبب میشوند که به مباحث مرتبط با استرس که به راهحل احتیاج دارند، نرسیم.
احساس گناه
دایر معتقد است که احساس گناه، داشتن مشغولیت ذهنی به واسطه برخی افکار و رفتار مربوط به گذشته است. این احساس، بیشتر با عباراتی از قبیل: «باید… این کار را می کردم»، همراه است. به اعتقاد دایر این احساس در جامعه و در فرهنگ ما جا افتاده است و تکریم میشود. وقتی احساس گناه غالب میشود، همه افکار و رفتارها تحت تأثیر آن قرار میگیرند. احساس گناه، چنان احساس قدرتمندی است که میتواند روی سایر افکار و احساسات ما تأثیری فلجکننده داشته باشد و مانع از آن شود که رفتار یا عمل مثبتی، صورت خارجی پیدا کند. دایر معتقد است که در اغلب موارد احساس گناه بیثمر است، زیرا این حس هر چند زیاد باشد باز نمیتواند گذشته را تغییر دهد. با اینکه به نظر میرسد احساس گناه یک احساس یا هیجان طبیعی انسانی است، اما جز آنکه سبب شود چیزی بیاموزیم، کمک دیگری به ما نمیکند. درسهایی که آموختن آنها، احساس گناه را از بین میبرد.
دایر، با بررسی و مشاوره با بیماران به این نتیجه رسید که احساس گناه میتواند ناشی از افکار باقیمانده از دوران کودکی باشد که طرز تربیت پدر و مادر و دیگران در این خصوص مؤثرند. اما اگر این احساس گناه به دوران بلوغ و بزرگی امتداد پیدا کند، تولید استرس مینماید. از سوی دیگر به احساس گناهی میرسیم که شخص بر خود تحمیل میکند و این زمانی است که کسی بر خلاف باورهای شخصی خود اقدام به کاری کند. از احساس گناه، بهعنوان وسیلهای برای سلطهجویی و هدایت اندیشه، احساسات و اعمال انسان استفاده میشود، بهنحوی که موجب انتقال استرس به دیگران میشود. دایر توصیه میکند که از انتقال احساس گناه به دیگران خودداری کنیم و از همه مهمتر، خود اسیر احساس گناه نشویم.
هنر نگرانی
در حالیکه احساس گناه، احساسی در رابطه با حوادث گذشته است، احساس نگرانی مربوط به حوادثی است که هنوز رخ ندادهاند. دایر میگوید اندیشیدن به حوادثی که ممکن است در آینده اتفاق بیفتد، اندیشه حاضر را فلج میکند. نگرانی فرآیند اندیشه منطقی را مخدوش کرده، تولید استرس میکند و مانند احساس گناه میتواند به افسردگی شدید ختم شود.
پس باید میان نگرانی برای آینده و برنامهریزی برای آینده تفاوت قائل شویم. نگرانی «اندیشه حال» را فلج میکند، روی فرآیندهای فکری اثر میگذارد و تسلط بر خود را از بین برده، بر تصور و تصویرسازی مؤثر است و در نتیجه، ما را وامیدارد به حوادثی بیندیشیم که میتوانند حقیقی و تهدیدکننده باشند. نگرانی همچنین مانع از آن میگردد که با یک موقعیت دشوار و تهدیدکننده، درست برخورد کنیم و این به سهم خود، بر شدت نگرانی میافزاید. از سوی دیگر بسیاری از حوادث بهشدت نگرانکننده، پس از مدتی جزئی و بیاهمیت به نظر میرسند. اما بر خلاف نگرانی، برنامهریزی فرآیند فکری سازندهای است که آینده مؤثرتری را سبب میگردد و محرکهای بالقوه تنشزا را به حداقل میرساند. برای مثال برنامهریزی برای آینده از طریق هدفگذاری، تعیین راهکار و ارزیابی پیشرفت، به انسان احساس توانمندی میدهد.
برای نشان دادن این تفاوت، کسی را در نظر بگیرید که پس از فارغالتحصیل شدن از دانشگاه، دنبال کار میگردد: نگران است که مبادا کاری پیدا نکند و بیکار بماند. در حالیکه باید برای پیدا کردن کار سوابق کاریش را بنویسد، به مؤسسات و شرکتهای مختلف سر بزند، نامه بنویسد، تماس بگیرد، پیگیری کند و قرار ملاقات بگذارد. با آنکه برنامهریزی برای انتخابهای مربوط به آینده کار سادهای نیست، اما امنیت خاطر ایجاد میکند، در حالیکه نگرانی، مانند این است که شخص بدون داشتن فرمان، گاز یا کلاج، روی صندلی راننده نشسته است.
دایر میافزاید: فرهنگ غرب و به خصوص فرهنگ آمریکایی، احساس نگرانی را معادل توجه و عشق ارزیابی کرده و ترویج میدهد. او به این نتیجه رسید که بسیاری از بیماران، عشق خود را تنها با نشان دادن فرآیند نگرانی ثابت میکنند. بسیاری از رواندرمانگرهای دیگر نیز به شباهت میان این خصوصیت و شخصیتهای وابسته ناسالم اشاره کردهاند.
وجه مشترک احساس گناه و نگرانی، دور کردن شخص از لحظه اکنون است. دو احساس گناه و نگرانی، منفی و غیرمفید هستند و باید منبعی برای اتلاف انرژی به حساب آیند. برای برطرف ساختن این دو احساس منفی توجه به غیر مؤثر بودن آنها، بهعنوان نخستین اقدام به شمار میرود. دایر، درنهایت معتقد است که باید از حوادث گذشته، درس گرفت و برای آینده برنامهریزی نمود. باید از گذشته پند گرفت و در زندگی به راه خود ادامه داد و فراموش نکرد که هنوز دو احساس گناه و نگرانی، بیشترین علت مراجعه بیماران به درمانگاههای رواندرمانی به شمار میآیند.