عشق چیست؟
در مكزیك، دره كوچكی وجود دارد و بچههایی در آنجا بهدنیا میآیند كه در مدت سهماه نابینا میشوند. این نمونهای از یك جامعه بدوی و كوچك است. همچنان حشرهای هم در اینجا وجود دارد كه زهرش را به داخل چشمها فرو میبرد و به همین خاطر است كه تمام اعضای این جامعه نابینا شدهاند. هر بچهای كه در اینجا متولد میشود چشم دارد و عملكرد چشمهایش كاملاً بهنجار و طبیعی است، اما در طول ٣ ماه بهدنبال حمله این حشره و وارد شدن سم به داخل چشمها نابینا میشوند. با گذشت زمان این كودك خواهد پرسید چشمهای من كجا هستند؟ زمانی كه شما از واژه چشم استفاده میكنید منظورتان چیست؟ بینایی چیست؟ دیدن یعنی چه؟ منظور شما چیست؟ این سئوال كاملاً متناسب با وضعیت این كودك است. چه اتفاقی برای عشق افتاده است؟ هر كودكی با عشق بهدنیا میآید و این عشق را در درون خود نگاه میدارد. كودك چیزی را میسازد و آن را عشق مینامد اما والدین نمیتوانند به آنها عشق ببخشند، آنها فقط میتوانند وانمود كنند. آنها میتوانند در مورد عشق صحبت كنند و بگویند ما تو را خیلی دوست داریم. اما به هیچوجه بسیار محبتآمیز عمل نمیكنند. نحوهای كه رفتار میكنند و از كودك نگهداری میكنند، بسیار توهینآمیز است. احترامی وجود ندارد. هیچ یك از والدین به كودكانشان احترام نمیگذارند. واقعاً چه كسی به فكر احترام گذاشتن به كودك است؟ اگر بچه ساكت و آرام باشد، داد و فریاد بهپا نكند هر آنچه كه ما میگوییم انجام دهد، بچهای خوب است. اینها چیزهایی هستند كه باید بچه انجام دهد. عشق و احترامی وجود ندارد. والدین نمیدانند كه عشق چیست. مادر عاشق شوهر و شوهر عاشق همسرش نیست. عشق در اینجا معنی و وجود ندارد. سلطهگری، انحصارگری، حسادت و تمام انواع سمها چیزهایی هستند كه عشق را تخریب و نابود میكنند. درست همانطور كه یك سم خاص، بینایی را تخریب میكند، زهر و سم انحصارگری و حسادت عشق را نابود میكند. عشق، یك گل بسیار شكننده و لطیف است كه باید مورد حفاظت واقع شود و باید آن را تقویت و نیرومند كنیم، مجبوریم كه به آن آب دهیم. فقط در اینصورت است كه عشق قوی میشود. عشق كودك بسیار لطیف و كاملاً طبیعی است چون كودك خودش موجودی شكننده و لطیف است، بدن او لطیف است. فكر كنید اگر بچهای طرد شود میتواند به زندگی ادامه دهد؟ آدم درمانده و بیچاره چطور آدمی است؟ اگر بچهای مورد طرد و ترك واقع شود غیرممكن است كه در آینده بتواند به زندگی خود ادامه دهد، او خواهد مرد. این چیزی است كه برای عشق اتفاق افتاده است. عشق، تنهایی را ترك میكند و با تنهایی معنا پیدا نمیكند. والدین نمیتوانند عشق بورزند آنها نمیدانند كه عشق چیست آنها هرگز در عشق لبریز نشدهاند. والدین خودتان را بهیاد آورید من نمیگویم كه آنها مسئولیتپذیر نبودهاند، آنها قربانی بودهاند همانطور كه شما قربانی هستید والدین آنها هم اینچنین بودهاند به همین ترتیب… شما میتوانید به آدم و حوا برگردید «این كار را انجام بدهید» «آن كار را انجام ندهید» درست مثل چیزهایی كه والدین از ما میخواستهاند. از میوه این درخت نخورید و زمانیكه انسان از میوه این درخت خورد، خداوند عصبانی شد و در پاسخ به این عمل، آنها را از بهشت بیرون راند، این بیرون شدگی و اخراج شدن همواره وجود دارد و هر یك از والدین، كودك را تهدید به بیرون انداختن و از خود جدا كردن میكنند، یا آنها را میترسانند. «اگر به حرفهایم گوش ندهی، اگر این رفتاری را كه میگویم انجام ندهی تو را بیرون میاندازم.» طبیعتاً كودك میترسد. از این زندگی برو بیرون؟
با این حرف، كودك لطمه میخورد و تبدیل به كسی میشود كه دروغ میگوید و همهچیز را تحریف میكند. او شروع به دستكاری كردن میكند، نمیخواهد لبخند بزند، مگر اینكه مادر بیاید و بخواهد به او شیر دهد او لبخند میزند. اما این عمل، اثرات عمیق روی او میگذارد. او احساس تنفر میكند زیرا مورد احترام واقع نشده است. احساس ناكامی و نومیدی میكند، چون كسی به او عشق نداشته است. او ارزش طبیعی و درونیاش را از دست داده است، احترام به خود در او از بین رفته و به همین خاطر احساس میكند كه گناهكار است و در اكثر اوقات، این باور به ذهن او میآید كه «آیا اینها والدین واقعی من هستند؟» ممكنه آنها من را پذیرفته باشند؟ ممكن است آنها من را فریب دهند. زیرا به نظر میرسد كه اینجا هیچ عشقی وجود ندارد. «او بارها خشم را در چشمهای آنها میبیند، خشمی زشت بر چهرههای آنها» او نمیتواند برای این چیزهای بسیار كوچك، تناسبی را پیدا كند «فقط برای این امور كوچك و ناچیز او خشم والدینش را میبیند» او نمیتواند آن را باور كند. چون این خشم، غیرمنصفانه و ناعادلانه است. مجبور است كه تسلیم شود و آن را به عنوان یك ضرورت بپذیرد. بدینوسیله ظرفیت و توانایی او برای عشق ورزیدن و عاشق شدن كشته میشود.
عشق، تنها در عشق رشد و نمو میكند. عشق به محیطی برانگیز نیاز دارد. تنها در چنین محیطی میتواند عشق پرورش یابد. اگر پدر عشق بورزد، اگر مادر عاشق باشد نه فقط نسبت به كودك، بلكه عاشق همدیگر باشند، اگر محیط خانه عشقپرور باشد، جاییكه عشق جاری میشود ـ كودك هم بهعنوان موجودی عاشق عمل خواهد كرد و هرگز این سئوال را نمیپرسد كه عشق چیست؟ او آن را از بدو تولد خوب خواهد شناخت و این عشق پایه و اساس اعمال و رفتار او خواهد بود.
متأسفانه، تاكنون این امر تحقق نشده است و شما همچنان همان روشهای برخورد والدین خود را یاد میگیرید. فقط به خودتان نگاه كنید اگر شما خانم هستید: ممكن است دائماً در حال تكرار كردن باشید؛ همان روشی كه مادرتان در رفتار كردن بهكار میبرد. زمانیكه با دوستپسر یا شوهرتان هستید به خودتان نگاه كنید چه كاری دارید انجام میدهید؟ آیا شما تكرار نمیكنید؟ اگر شما مرد هستید: چه كاری دارید انجام میدهید؟ آیا شما همانند پدرتان نیستید آیا همان كارهای بیهوده پدرتان را تكرار نمیكنید؟ شما تعجب میكردید چطور پدر میتواند این كار را انجام دهد» اكنون شما همان كارهای مشابه را انجام میدهید. مردم در حال تكرار كردن هستند، آنها مقلد میباشند.
اگر بخواهید بدانید كه عشق چیست باید در خودتان تغییراتی را بهوجود آورید. من نمیتوانم عشق را تعریف كنم چون هیچ تعریفی از عشق، وجود ندارد. عشق یكی از چیزهای غیرقابل تعریف است درست مثل تولد، مرگ، خدا، مراقبه. من نمیتوانم بگویم كه «این عشق است» و به شما آن را نشان بدهم، چون عشق پدیدهای غیرقابل رؤیت است. نمیتوان آن را كالبدشكافی و تجزیه و تحلیل كرد. فقط میتواند تجربه شود و از طریق تجربه است كه شما نسبت به آن شناخت پیدا میكنید. اما من میتوانم نحوه تجربه كردن آن را به شما نشان دهم:
اولین گام: خود را از والدینتان پاك كنید (جدا كنید). منظورم این نیست كه بهلحاظ فیزیكی از والدینتان جدا شوید، منظورم این است كه صداهای والد درونتان را پاك كنید حالا شما آزاد هستید و در نخستین زمان قادر خواهید بود تا نسبت به والدینتان شفقت و غمخواری داشته باشید.
والدین برای شما بهترین چیزها را آرزو كردهاند. آنها هر كاری را برای سلامت بودن و شادی شما انجام دادهاند اما آنها چه كاری توانستهاند انجام دهند؟ با خواستن هیچ چیزی اتفاق نمیافتد، با داشتن آرزوهای خوب هیچ چیز اتفاق نمیافتد. آنها بهترین خواستار و آرزو كننده برای ما بودهاند، درست است هیچ شك و تردیدی در مورد آن وجود ندارد. هر والدینی دوست دارند و میخواهند كه كودكش از تمام اوقات زندگیاش لذت و بهره ببرد او (كودك) چه كاری میتوانسته انجام دهد. او خودش لذت را نشناخته است، او یك ربات است، آنها عمداً یا غیرعمداً، دانسته یا ندانسته فضایی را برای كودك ایجاد كردهاند كه كودك بهزودی یا بعداً به این ربات تبدیل خواهد شد.
اگر شما میخواهید انسان شوید نه یك ربات، خود را از والدینتان پاك كنید. شما مجبورید به نظاره بنشینید این كاری سخت و پرزحمت است. نمیتوانید فوراً آن را انجام دهید. مجبور خواهید بود تا مراقب رفتارتان باشید. اگر شما همچون والدینتان عمل كنید درست مثل این است كه یك نمایش را بازیگران مختلف دوباره تكرار كنند، مقلّد نباشید. از این پوشش تقلید بیرون بیایید. كاری جدید انجام دهید.
دومین گام اساسی این است: مردم فكر میكنند فقط زمانی كه به عنوان فردی شایسته و لایق ادراك شوند، میتوانند عشق بورزند و عاشق شوند. شما هرگز چنین آدمی را پیدا نخواهید كرد. آنها فكر میكنند فقط زمانی كه بهعنوان مرد یا زنی كامل، بیعیب و نقص شناخته شوند، عاشق خواهند بود. هیچ زن و مرد كاملی وجود ندارد. اگر هم آنها وجود داشته باشند هیچوقت خود را به خاطر عشق شما در دردسر نمیاندازند آنها افرادی علاقهمند و دوستداشتنی نخواهند بود.
مردی بود كه تمام عمرش را تنها و مجرد زندگی كرده بود چون او در جستوجوی یك زن كامل، بیعیب و نقص بود، زمانی كه از او سئوال شد شما از شهری به شهری دیگر در حال جستوجو هستید آیا نتوانستهاید یك زن كامل را پیدا كنید او در پاسخ گفت: حتی یك نفر را هم پیدا نكرده است.
توجه كنید زمانی كه دو نفر (دو موجود) كامل باشند، عشقی كه آنها نیاز دارند مشابه عشقی نیست كه شما احتیاج دارید. این عشق، كیفیتی كاملاً متفاوت دارد. حتی اگر این عشق، برای شما ممكن شود شما قادر نخواهید بود تا آن را درك كنید. باید بدانید عشق در ابتدا پدیدهای طبیعی است. سپس متعالی میشود. بنابراین دومین چیزی كه باید بهخاطر داشته باشید این است: هرگز نباید در جستوجوی مرد یا زن كامل و بینقصی باشید این چیزی است كه بیش از حد لزوم در ذهنتان وارد شده است ـ اگر مرد یا زن كاملی را پیدا كنید شادمان نخواهید بود. بنابراین شما كه در حال جستوجوی كمال هستید آن را پیدا نخواهید كرد و به همین خاطر ناشادمان هستید و برای این غمگین بودن هم دلیل دارید.
عشق، برای رشد و نمو كردن و جاری شدن به كمال نیاز ندارد. یك شخص با محبت و دوستدار، خیلی ساده و راحت عاشق میشود. درست مثل اینكه شخص زنده نفس میكشد، مینوشد، میخورد و میخوابد. دقیقاً مثل یك شخص زنده، فرد عاشق هم عشق میورزد. شما نفس میكشید چه در لوسآنجلس باشید چه در بمبئی در هر جایی حتی جاهایی كه هوا سمی و آلوده است. شما به نفس كشیدن خود ادامه میدهید. نمیتوانید مانع نفس كشیدن خود شوید، فقط به این خاطر كه هوا آلوده است و آنطور كه باید باشد نیست. اگر در بیابان باشید و از تشنگی در حال هلاك شدن باشید، هر چیزی كه شده مینوشید، هر نوشیدنی فقط آب حتی آب كثیف را میخورید تا تشنگیتان برطرف شود. برخی از مردم در صحرا شترهایشان را میكشند تا از انباره آبی كه در بدن آنهاست، استفاده كنند.
پس دومین چیزی كه باید بهخاطر داشته باشید این است: به دنبال كمال نباشید. چون در این صورت عشق در زندگیتان جاری نخواهد شد. افرادی كه به دنبال كمال هستند. افراد بامحبتی نیستند، آنها نوروتیك هستند. این كمال، عشق را نابود میسازد.
زمانی كه مردی عاشق زن میشود یا برعكس زنی عاشق مرد میشود، فوراً درخواستها و مطالبات وارد میشود: زن خواستار این است كه مرد كامل باشد، فقط برای اینكه او عاشقش است. حالا او مجبور است كه كامل باشد و تمام محدودیتهایش را فوراً از بین ببرد و فقط به خاطر این زن. حالا نمیتواند انسان باشد مجبور است موجودی فوق بشری (مافوق انسان) باشد. بهطور طبیعی مافوق انسان شدن بسیار دشوار است. بنابراین شروع به نقش بازی كردن و فریب دادن میكند.
هرگز درخواست كمال نكنید، شما حق ندارید هر چیزی را از دیگری بخواهید. اگر كسی عاشق شماست باید متشكر و سپاسگزار باشید. نباید هر چیزی را خواستار شوید چون او هیچ تعهد و الزامی نسبت به عشق شما ندارد. اگر كسی عاشق است این معجزه خدایی است این معجزه، انسان را به تپش میآورد.
عشق، یك كاركرد طبیعی است، درست مثل نفس كشیدن. زمانی كه شما عاشق كسی میشوید نباید شروع به درخواست كردن كنید، چون در غیر اینصورت از همان ابتدا بسیاری از درهای خوشبختی را بر روی خودتان خواهید بست. نباید انتظار هر چیزی را داشته باشید.
وقتی زن شما برایتان غذا فراهم میكند شما هیچوقت از او تشكر میكنید؟ من نمیگویم كه باید بهطور شفاهی و كلامی تشكر كنید، این قدردانی باید در چشمان شما نمایان باشد. آیا هنگامی كه شوهر برای بهدست آوردن پولی كه برای شما آسایش میآورد و زحمت میكشد از او تشكر میكنید؟
عشق چطور میتواند رشد كند؟ عشق، نیازمند جویی است كه عشق را پرورش دهد نه چیز دیگری را. جویی كه در آن قدردانی، سپاسگزاری و تشكر باشد. عشق نیازمند جویی است كه در آن انتظار و درخواست نباشد. این دومین چیزی است كه باید خوب بهخاطر بسپارید.
سومین چیز این است: بجای اینكه در مورد نحوه بهدست آوردن عشق فكر كنید به بخشیدن فكر كنید اگر ببخشید، بهدست میآورید. راه دیگری وجود ندارد. هر كسی خواهان به بهدست آوردن است و به نظر میرسد كه هیچكس از بخشیدن و عطا كردن، لذتی نمیبرد. مردم از روی اكراه میبخشند، حتی اگر ببخشند فقط میبخشند تا بهدست آورند. این یك معامله است. آنها بیشتر به تماشای افرادی مینشینند كه بهدست میآورند، تا كسانی كه میبخشند.
ببخشید و منتظر نمانید تا ببینید چه مقدار میتوانید در مقابل این بخشش بهدست آورید. در آغاز، انجام این كار سخت است. برای اینكه شما در كل زندگیتان آموختهاید تا بهدست آورید نه ببخشید. در ابتدا شما مجبورید تا با كمك سلاحهایتان بجنگید. نظام عضلانی شما سخت میشود. قلب شما منجمد میشود شما سرد میشوید و خیلی مشكل خواهید داشت. اما بدانید هر گامی كه برمیدارید، به گام بعدی نزدیكتر خواهید شد، پس در ابتدا از والدینتان جدا شوید، با این جدا شدن شما از تمدن، آموزش و هر چیزی كه والدین به شما فهماندهاند جدا میشوید. فرد خواهید شد فردیتی معتبر. مالك خودتان میشوید و این یعنی رشد، یعنی آن چیزی كه یك فرد بالغ، باید باشد. فرد بالغ كسی است كه نیاز به والدین ندارد. او در واقع نیازی به هیچكس برای پیوستن یا تكیه دادن ندارد. او در تنهایی شادمان است. یك روز شما مجبورید كه از رحم مادرتان بیرون بیایید. اگر قرار بود بیش از ٩ ماه در آنجا میماندید، حتماً میمردید. پس همانطور كه روزی مجبور بودید از این رحم بیرون بیایید، یك روز هم مجبورید از جو و محیط خانواده به محیط مدرسه و از محیط مدرسه به جهان بزرگتری وارد شوید.
در شرق، شخصی كه مستقل میشود گفته میشود تولدی دوباره پیدا كرده، او به دومین تولدش دست یافته است و كاملاً از برداشتهای والدینش آزاد شده، این چیز زیبایی است. چون تنها چنین شخصی میتواند نسبت به والدینش سپاسگزار و ممنون باشد. او دیگر عصبانی نیست، ممكن است اشكها در چشمانش جمع شده باشد، اما او خشمگین نیست. او هر كاری را انجام میدهد تا به والدینش كمك كند، تا آنها نیز به سمت این كمال حركت كنند. فرد شدن اولین كار است. دومین كار انتظار كمال نداشتن، نخواستن و طلب نكردن است. هر انسانی، منحصر به فرد است و به یگانگی و منحصر به فرد بودن خود احترام میگذارد سوم بخشیدن است. ببخشید بدون آنكه انتظار داشته باشید، در این صورت شما خواهید دانست كه عشق چیست!
من نمیتوانم عشق را تعریف كنم، ولی میتوانم مسیر رشد آن را به شما نشان دهم و بگویم كه چگونه عشق میتواند در یك بوته گل سرخ قرار گیرد، چطور میتوان به آن آب و كود بدهیم و از آن محافظت كنیم. یك روز، گلهای سرخ میآیند و خانه شما پر از رایحه خوش و معطر میشود و این نحوهای است كه عشق اتفاق میافتد.
دیدگاهتان را بنویسید